﷽ خودپنداره ي کاذب منفی مثلاً کودك نقاشی می کشد و به مادر نشان می دهد، در اکثر مواقع مادر می گوید : عالیه عزیزم آفرین!! حتی اذعان می کنند که بچه ي ما هر کاري انجام دهد من در تشویق او می گویم که عالی است! خوب این بچه دیگه انگیزه براي پیشرفت نخواهد داشت. در کارهاي بچه ها بگردید و ببینید چه نوآوري انجام داده آن را ببینید و ذوق کنید و تشویق کنید. در حالت عالی گفتن کودك این برداشت را می کند که من باید عالی شوم حالا مامان گفت که عالی شدم! خوب تموم شد دیگه! و دیگر رشد و پیشرفت نخواهد بود. گاهی نیز کودك هیچ کاري انجام نداده اما به او لقب «نابغه» می دهیم. خود پنداره ي کاذب مثبت شکل می گیرد در حالی که کودك هیچ کاري انجام نداده و به او این شخصیت تلقین شده. کودك دچار شخصیت تلقینی می شود، من نابغه هستم من با استعدادم، من قهرمانم و ....... در این حالت بچه دچار تکبر می شود، قدرت همبازي شدن با هم سن و سال هاي خودش را از دست می دهد چون این درك رو داره که «می دونید من کی هستم؟!». و مرتب این لقب ها را می گیرد و می رود بالا به سمت خودپنداره ي کاذب مثبت. نکته ي مهم این جا است که به هر میزان که والدین خودپنداره ي کاذب مثبت در ذهن کودك ایجاد می کنند، خود کودك خودپنداره ي کاذب منفی ایجاد می کند. خود پنداره ي واقعی در این حالت گم می شود و کودك یک نماي بیرونی می سازد که شامل خودپنداره ي کاذب مثبت است و یک نماي درونی می سازد که شامل خودپنداره ي کاذب منفی است. متأسفانه چه مثبت و چه منفی خود پنداره ي کودك را اغلب برپایه ي کاذب ایجاد می کنیم. کودك فکر می کند و در اثر القائات خودش را در بالا می بیند در حالی که خودش را در پایین ترین مرحله ي منفی قبول دارد و این فاصله ها باعث می شود انگیزه ي کودك از بین برود. در حالت تعادل کودك پله به پله از نردبان بالا می رود حال اگر بخواهیم از پله ي اول نردبان یکدفعه پایمان را روي پله ي آخر بگذاریم جز فشار و آسیب نخواهد بود و می برد. چه قدر بچه هایی را می شناسیم که با این که نمراتشون خیلی خوب بوده اما در دبیرستان بریدند! چه قدر آدم هایی را می شناسید دختر و پسر که در دبیرستان کمتر از رتبه ي یک کنکور قبول نداشتند اما موقع قبولی از دورترین شهرها و معمولی ترین رشته ها سردرآوردند! یک دفعه سقوط می کند! چرا بچه هاي ما در راهنمایی یا دبیرستان و دانشگاه می برند؟ چرا بی انگیزه و سرخورده می شوند؟ چون روش تربیتی اشتباهی حاکم شد که به کودك یا حتی بزرگسال ها القا کنید تا بشوند. چه قدر معضل دوقطبی بودن را شنیده ایم. من با بسیاري از پسران و دختران مبتلا به دوقطبی کار کردم، تقریباً اکثراً کسانی بودند که تحصیلات عالیه در خانواده هایشان خیلی مهم بوده و این بچه ها از اول تحت فشار تحصیلات عالیه بوده اند، بعد نتوانستند به تحصیلات عالیه برسند مبتلا به شخصیت دوقطبی شدند که شیدایی افسردگی هم می گویند. امروزه خیلی از جوان هاي درسخوان ما مبتلا به شیدایی افسردگی هستند که شدت و ضعف دارد. چون بین چیزي که می خواهند باشند و دلشان می خواهد و با آن چیزي که واقعاً قبول دارند، خیلی فاصله هست. و دچار توهم ذهنی می شوند که ریشه ي این مسئله از همین زیر سه سال گذاشته می شود چون شخصیت بچه ها در این سنین شکل می گیرد پس مراقب باشید که به بچه ها شخصیت کاذب ندهید. بگذارید بچه ها خودشان باشند. در مقابل کار بچه ها فقط واکنش نشان دهید و کارهایشان را توصیف کنید نه تفسیر. در بحث مشارکت هم گفتم بچه ها عاشق بیگاري هستند کار به آن ها بدهید و در مقابل انجام کار ذوق کنید نه بارك ا.. بگویید و نه جایزه بخرید و نه آفرین بگویید. کار بهشان بدهید حتی شده کار بیخودي و بیهوده ولی وقتی داره انجام میده ذوق کنید. "اینو ببر اون جا بذار اهان قربون قدت برم، نازتو برم من، این کاغذ رو بینداز تو سطل " بچه ها در این حالت دچار غرور سازنده می شوند «اگر من نبودم این ها چی کار می کردن؟!». این حالت به بچه ها اعتماد به نفس می دهد. (پایان) (استاد سلطانی) •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• https://eitaa.com/kh_asemani