🔻تأمّل دربارۀ آخرین سخنرانیِ سیاسی علامه مصباح-۲ غلبۀ دلخواه‌ها و سقوط کارگزاران 🖊 مهدی جمشیدی ۴. در این لایه از بحث، ایشان می‌کوشد مسألۀ خویش را «اثبات» کند و نشان دهد که پاره‌ای از کارگزاران عالی در دوره‌های گوناگون، از اصل یادشده عبور کردند و اسلام را به عنوان «نقطۀ مرکزیِ انقلاب»، به حاشیه راندند. از جمله استدلال‌هایی که اینان برای توجیه سیاست خویش مطرح کردند، این بود که در جهان جدید که مناسبات و معادلات نوپدید و اجتناب‌ناپذیری بر آن حاکم شده است، نمی‌توان اسلام را آن‌گونه که در کتاب و سنّت بیان شده است اجرا کرد، بلکه باید یا اسلام را به «عرصۀ شخصی و فردی»، محدود ساخت و از «تجربه‌های انسان‌ساختۀ غربی» بهره گرفت، یا دست‌کم باید به «تلفیقی از اسلام و نسخه‌های غربی» دست یافت و به این واسطه، از امتناع‌ها و بن‌بست‌ها رهایی یافت. و اگر مقاومت کنیم بر طلبِ «آرمان‌های اسلامی» پافشاری کنیم، به یک «حکومت ایدئولوژیک» تبدیل خواهیم شد که قادر به فراهم‌آوردنِ حاجات معیشتی و اقتصادیِ جامعۀ خویش نیست و مردم را از این لحاظ در سختی و تنگنا قرار می‎‌دهد تا خطوطِ قرمزِ ایدئولوژیکش، درنوردیده نشوند و این یعنی ترجیح «ایدئولوژی/ آرمان/ ارزش/ اسلام» بر «معیشت/ زندگی/ رفاه/ آسودگی». در این جهانِ جهانی‌شده که غرب متجدّد بر آن مسلّط است، ما چاره‌ای جز انتخاب یکی از این دو نداریم و نمی‌توانیم هر دو را در کنار یکدیگر و همزمان بخواهیم؛ چنان‌که تاکنون نیز دست به این انتخاب قهری و جبری زده‌ایم و «ایدئولوژیِ انقلابی» را بر «معیشت مردم» ترجیح داده‌ایم و دنیا را برابر خویش نشانده‌ایم و به جای «ارتباط/ تعامل/ هم‌افزایی/ همکاری»، «قهر/ تضاد/ ماجراجویی/ تنش» را رقم زده‌ایم. دورۀ «انقلابی‌گری» به سر آمده و باید به عنوان «نظام» در جهان حضور داشت و بازی کرد و «منافع ملّی» را تأمین نمود و به‌جای «آرمان»، بر «واقعیّت» تکیه کرد. این تصویرسازی‌ها و برداشت‌ها بدان معنی است که ذهن و اندیشۀ برخی از عالی‌ترین مقامات در نظام جمهوری اسلامی، هیچ تناسبی با تفکّرِ امام خمینی نداشته، بلکه در مقابل آن قرار داشته است و اینان در مسیر «استحالۀ ارزش‌های انقلابی» و «تبدیل انقلاب به نظام»، حرکت و سیاست‌گذاری کرده‌اند. ۵. مسألۀ دیگری که آیت‌الله مصباح به آن اشاره می‌کند این است که آيا اين امر، فقط یک «اختلاف ذهنی/ علمی/ نظری» است که در آن، یکی می‌گوید ولایت فقیه درست است و یکی می‌گوید نه؛ یکی می‌گوید احکام اسلام، دائمی است و یکی می‌گوید نه؟ باز به عنوان احتمال، باید گفت مسئله، بیش از این است و یک عامل دیگری هم در میان هست که بیشتر در عمل مؤثّر است و آن «دلخواه» است؛ هر کسی خواسته‌ها و آرزوهایی دارد. اگر کسانی عمیق باشند، شاید متوجّه شوند که اصیل‌ترین و اساسی‌ترین عامل محرّک در رفتار فلان فرد، «حبّ ریاست» است. پس اگر مسئولان در جاهایی انحرافاتی پیدا کردند، فقط به‌خاطر اشتباه در فهم ذهنی و قضاوت علمی نبوده است؛ چنان‌که گاه حتّی به عنوان ابزاری برای رسیدن به مقام، از ولایت فقیه هم طرفداری می‌کردند(همان). نمی‌توان این رویکرد سکولاریستی را به «تفاوت در فهم مسائل» فروکاهید و تنها آن را به ریشۀ معرفتی ارجاع داد و تصوّر نمود که این خطاهای راهبردی، از لغزش‌های ذهنی و علمی برخاسته‌اند، بلکه واقعیّت است که «منافع/ مطامع/ خواسته‌های شخصی»، آنها را ایجاد یا تقویّت کرده‌اند و کارگزاران را به سوی عبور از ایدئولوژیِ انقلابی سوق داده‌اند. پس اینان می‌دانستند که رویکردشان با نسخۀ آغازین انقلاب و طرحی که امام خمینی برای شدن‌های تکاملیِ انقلاب درافکنده بود، تعارض و تضاد داشت، اما بااین‌حال، چون در پی تمنیّاتِ شخصیِ خویش بودند، چنین رویّه‌ای را در پیش گرفتند و بر ارزش‌های انقلابی تاختند. در چنین تحلیل‌هایی، نباید همه‌چیز به پهنۀ «دلیل» ارجاع داد و از «علّت»، غفلت کرد؛ این عناصر به صحنه پا می‌نهند که عقلانیّت انقلابی را به حاشیه سوق می‌دهند و «نگرش‌ها» و «بینش‌ها» را بر اساس اقتضاهای خویش، بازسازی می‌کنند. این مقوله‌ها، «بیان/ اظهار/ گفته» و حتّی گاه، «دیده/ حس/ آشکار» نمی‌شوند، اما بسیار مؤثّر و مولّد هستند و می‌توانند «چرخش‌ها/ ریزش‌ها/ لغزش‌ها» را در سطوحِ بالای نظام جمهوری اسلامی، توضیح دهند. فهمِ راستین و عمیق از آنچه که در بر انقلاب گذشته و اتّفاق‌های ناخوشایندی که در طول دهه‌های گذشته رخ داده‌اند، در درون همین رهیافت، ممکن و میسّر است. 🖇 به بهانۀ خطبۀ انتقادیِ حضرت زهرا -سلام‌الله‌علیها- نسبت به سکولاریسمِ رسمی در دورۀ حاکمیّتِ پساپیامبر. @sedgh_mahdijamshidi ♨️بزرگترین کانال خبری طلاب ♨️ @khabarehowzeh