✅ به نام خالق لبخند ✅ ماجراهای آقا گل و ترمه خانم (۳) - ترمه خانم چی شده! چرا اعصابت خورده؟ - آقا گل از دست بچه‌ها،حرف گوش نمی دهند،بازی گوشی می کنند، سرشان در گوشی و فضای مجازی است، درس نمی‌خونند... دیگر نمی دونم چه کار کنم. این کرونا هم دست بردار نیست که بچه ها به مدرسه بروند و چند ساعتی نفس راحت بکشم! - ترمه خانم، غصه نخور، آرام باش، در مدرسه و کتاب‌های درسی ما هیچ خبری نیست، اگر بچه‌ها ۱۰ سال هم نخوانند چیزی را از دست نمی‌دهند، چون بچه‌های الان از یک‌سالگی و در خونه با کش رفتن گوشی پدر مادرهایشان،خیلی چیزها یاد گرفتند، که پدر مادرها آن چیزها را بلد نیستند! بچه‌های نسل امروز که شیطان را درس می‌دهند به آموزش‌وپرورش ما نیازی ندارند! - آقا گل نمی خواستم به این زودی بچه ها با فضای مجازی آشنا بشوند... - ترمه خانم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، چه مخالف باشیم و چه موافق، فضای مجازی بخشی از دنیای واقعی ما تبدیل شده است. درست مثل آش کشک خاله می مونه! ولی باید بچه ها را با خطرات این فضا آشنا کنیم... ناراحت نباش عزیزم،با یک مشاور، صحبت می کنم. حالا بخند! دوست داری بدونی در پارک، با دوستانم چه شوخی هایی می کردیم؟ - بفرما آقاگل، ولی چیزی نباشد،که به خوانندگان بربخورد.! -اشکال نداره خانم، فقط می‌خواهم در این اوضاع و احوال کرونایی باهم بخندیم! اصغر آقا که داشت نرمش می‌کرد،می گفت: تا قبل از کرونا، می‌گفتیم خدا رو شکر هیچی تو زندگی نداریم، ولی سلامتی داریم، چینی‌ها این را هم بردند زیر سؤال! با این حال، آن قدر انواع ویتامین ها، بخصوص ویتامین c خوردم که الان هر گلبول سفیدم، یک بُرُوسلیه، وایسادن دارن نانچیکو میزنن، تا کرونا جرات نکنه جلو بیاد! عمو علی که داشت با الکل دستش را ضد عفونی می کرد،باخنده‌گفت: این‌قدر مردم از ترس کرونا در خیابان الکل به دست و صورت می‌زنند که اگر یکی فندک روشن کند، کل شهر آتیش می گیره!... 👈 ادامه دارد... ✏️ محمد اعرابی اردکانی •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾بزرگترین رسانه ایتایی استان یزد✾