✨ تصور نمی کردم این قدر شاد و شنگول باشند. اصولا آدم‌های ریشو را که می‌دیدم،تصور می کردم دپرس و افسرده و مدام دنبال غم و غصه هستند. محمدحسین یک میز تنیس گذاشته بود توی خانه دانشجویی اش. وارد که می‌شدیم،بعد از ،بازی و شوخی شروع میشد. لذت میبردم در کنارش. از شادی می ترکیدیم بدون ذره‌ای گناه. •| |• "کتاب عمار حلب" •••• @khadem_koolehbar