(•••محمدحسین خیلۍ دغدغه رفتن داشت. یڪ روز آمد و ڪنارم نشست و گفت: مامان اگر من یڪ زمان بخواهم بروم سوریه، مخالفت مۍ‌ڪنید؟ نظرتان چیست؟! گفتم: یڪ عمر است ڪه به اباعبدالله (ع) می‌گویم: بابۍ وامۍ و نفسۍ و اهلۍ و مالۍ واسرتۍ، آقا جون همه زندگۍ‌ من به فدایت، حالا ڪه وقتش شده ، بگویم نه نرو؟ همان خدایی ڪه در اینجا حافظ توست در سوریه هم است. همه عالم محضر خداست.•••) ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━┓ @sh_hadadian74📿 ┗━━━━⊰✾✿✾⊱━┛