قدیما كِ خونه مامان بزرگ میخوابیدم ؛
صبح كِ بیدار میشدیم ؛ هم خسته بودیم
هم دلمون میخواست زودتر بیدار بشیم .
هم صدای سر و صدای بزرگ ترا میومد ك
مشغول آشپزی و جمع وجور کردن خونهان ؛
هم بوی نم خاک حیاط جارو خورده میومد
هم میدونستی بیدار بشی کلی همبازی داری و هم همه چیز خیلی خوب بود ؛
کاش میشد برمیگشتیم به اون دوران . .
راستش را بخواهی :
‹ دوست داشتن هایِ حالا با قابلیت ویرایششده
در فلان ساعت ؛ بدرد نمیخورد :)