📹 روایت رهبر انقلاب از ماجرای شهادت حضرت علی اکبر(علیهالسلام)
📚 برشی از کتاب
#چهار_گفتار
یک منظرهی دیگر منظرهی میدان رفتن علی اکبر علیهالسلام است که یکی از آن مناظر بسیار پرماجرا و عجیب است. واقعاً عجیب است؛ از همه طرف عجیب است. از جهت خود امام حسین عجیب است؛ از جهت این جوان - علی اکبر ـ عجیب است؛ از جهت زنان و بخصوص جناب زینب کبری عجیب است. راوی میگوید این جوان پیش پدر آمد. اولاً علی اکبر را هجده ساله تا بیست و پنجساله نوشته اند؛ یعنی حداقل هجده سال و حداکثر بیست و پنج سال. میگوید: «خرج علی بن الحسین»؛
على بن الحسین برای جنگیدن، از خیمهگاه امام حسین خارج شد. باز در اینجا راوی میگوید و کان «من الشبه الناس خلقاً»؛
این جوان جزو زیباترین جوانان عالم بود؛ زیبا، رشید، شجاع.
«فاستأذن اباه في القتال»؛ از پدر اجازه گرفت که برود بجنگد. «فاذن له» حضرت بدون ملاحظه اذن داد. در مورد قاسم بن الحسن، حضرت اوّل اذن نمیداد و بعد مقداری التماس کرد تا حضرت اذن داد؛ اما على بن الحسین که آمد، چون فرزند خودش است تا اذن خواست حضرت فرمود که برو. «ثم نظر اليه نظر يائس منه» نگاه نومیدانهای به این جوان کرد که به میدان میرود و دیگر برنخواهد گشت.
«وارخی علیه السّلام عینه و بکی»؛ چشمش را رها کرد و بنا کرد به اشک ریختن.
یکی از خصوصیات عاطفی دنیای اسلام همین است. اشک ریختن در حوادث و پدیدههای عاطفی.
شما در قضایا زیاد میبینید که حضرت گریه کرد این، گریه گریهی جزع نیست ...
@KhameneiBook