این سن برای مادر شهید شدن، طاقت و توان چند برابر می طلبد. توانی که دیگر ته مانده هایش روی تخت و با ویلچر دارد صرف می شود. مادر جوان که شهید می دهد ، قبلش محکم است. جان و روانش قرص است. دستش اگر بلرزد از دلتنگی است و پایش اگر سست شود از داغ است. این مادر که انگشت هایش لای دانه های تسبیح می چرخد و قدم هایش می لرزد ، برای یک داغ عمیق، دیگر جان و توانی ندارد. با اشک‌هایی که روی صورت چروکیده اش می غلتید ما هم گریستیم. بارها آرزو کرد کاش قبل از پسرش رفته بود.‌او‌ که پشتش خمیده و شانه هایش تکیده ، چگونه می تواند بار این نبودن را با خودش راه ببرد. مادر شهید شدن، در این کهولت عمر بیش از دلتنگی و حسرت و ناامیدی، درد زنده ماندن هم دارد. یا حضرت ام البنین شما هم این درد را تاب به جان کشیدید. آن هم برای چهار پسرتان...اما همیشه اسم حسین بر لب داشتید. نام حسین آرامش بخش همه ام البنین های تاریخ ماست. و‌ باز یاد آن شعر بی نظیر محمد مهدی سیار در کتاب «رودخوانی»: گفته بودم جان تو و حسین، پسر... ✍مریم_قربانزاده https://eitaa.com/khane_8