🩸نگاهی از روی ناامیدی به قد و بالای علی اکبر علیه‌السلام انداخت … محاسنش را به دست گرفت و رو به آسمان نمود و فرمود:«خدایا! تو شاهد باش…» در نقل‌ها آمده است: 📋 فَاسْتَاْذَنَ أبَاهُ فِي الْقِتالِ، فَأَذِنَ لَهُ، ثُمَّ نَظَرَ إلَيْهِ نَظَرَ آئِسٍ مِنهُ، و أَرْخَىٰ عَينَهُ و بَكَىٰ ▪️علی اکبر علیه السلام آمد تا اذن میدان از پدرش بگیرد. امام علیه‌السلام به او اذن میدان داد.سپس نگاهی از روی یأس و ناامیدی به علی اکبر علیه‌السلام انداخت. اشک، چشمانش را پُر کرد و شروع کرد به گریه نمودن. 🔖 "مقتل الحسين علیه‌السلام" بحرالعلوم اضافه می‌کند: 📋 مُحترقاً قلبُهُ، مُظهراً حُزنُه الی الله تعالی و رَفعَ شَیبتُه الی السماء ▪️قلب سیدالشهداء علیه‌السلام آتش گرفته بود، اندوهش را به خدا نشان می‌داد، دست بُرد زیر محاسن شریفش و به آسمان بلند کرد و فرمود: 📋 اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی هَؤُلَاءِالْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ کُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إِلَی وَجْهِهِ ▪️خدایا! تو شاهد باش بر این جماعت؛ جوانی که از همه مردم، خُلقاً، خَلقاً و منطقاً شبیه به رسولت بود، به مبارزه آنان‌ رفت. هر وقت دل ما مشتاق دیدن روی رسولت می‌شد به او نظر میکردیم. 📚لهوف ص١۶٣ 📚مقتل الحسين عليه السّلام (بحرالعلوم) ص٣٣٧ ✍ می‌روی و می‌بری همراه خود جان مرا صبر کن بابا ببین حال پریشان مرا در پی‌ات اهل حرم آئینه و قرآن به دست می‌بری با خود دل خیمه‌نشینان مرا ای عصای پیری‌ام، داری هلالم می‌کنی بعد تو دشـمن ببینـد حال حیران مرا قبل رفتن اندکی پیش دو چشمم راه رو پر کن از قد رسایت قاب چشمان مرا در جواب تشنگی شد عایدم شرمندگی گر چه دیدی با زبانت کام عطشان مرا از فرس افتاده، سوی تو خودم را می‌کشم آه بابا جان، ببین زانوی لرزان مرا سوره‌های پیکرت پاشیده از هم وای من پخش صحرا کرده‌اند آیات قرآن مرا عده‌ای کِل می‌کشند و عده‌ای کف می‌زنند تا شنیده دشمنت آوای افغان مرا تا صدایش می‌کنم یک دشت پاسخ می‌رسد زینبم! بنگر علی‌های فراوان مرا خون او را در تمام دشت جاری کرده‌اند کربلا را با تنش آئینه‌کاری کرده‌اند @Maghaatel