همه ی آدم ها از یک آدمی به بعد، دیگر آن آدمِ سابق نمی شوند! بالاخره یکی از راه می رسد که تو را جوری ببیند و جوری اسمت را صدا کند که زندگی شبیهِ معجزه ای غریب، در تک تکِ سلول هایت جریان بیابد. بماند و با حضورش دنیایت را دگرگون کند و از تو آدمِ بهتری بسازد ... و شک نکن که تو بی آنکه بفهمی ، دلباخته اش شده ای ، چون آدم ها فقط برایِ کسی که عاشقش باشند تغییر می کنند. تو می خواهی اش ، برای همیشه ، اما او می رود ، بدونِ توضیح... یا تو بیش از چیزی که فکر می کرده عاشق شده ای بی آنکه بدانی آدم ها از عشق های افراطی می ترسند ؛ یا او قبل از تو عاشقِ کسی بوده ، که رهایش کرده ، و او با یادِ آن دیگری ، تو را ، و شاید تو هم با یادِ او ، دیگری را ... و بی نظمیِ جهان شاید از همین باشد ؛ روزی کسی ، کسی را رها کرده و آدم ها رها کردنِ هم را بلد شده اند ،،، و آدم ها به نیمه هایشان نرسیده اند ، و در این چرخه ی شومِ خواستن ها و نداشتن ها ، از شدتِ اندوه ، بی حس شده اند ! حالا تو آدمِ بهتری هستی ، استوار ، قوی و هدفمند ... اما هرگز مانند گذشته شاد نخواهی بود ! من آدم های موفقِ غمگین ، زیاد دیده ام ، از آن دسته آدم ها که همه چیز دارند و هنوز غمگین اند ، که از یک جایی به بعد، هیچ خوشبختی و موفقیتی حالشان را خوب نمی کند ، که سفیدیِ موهایِ سرشان با سالهای عمرشان مطابقت ندارد ! و من می دانم چرا ... و من جنسِ معصومیت و اندوهِ چشمانشان را خوب می شناسم ... تو دیگر هرگز آن آدمِ سابق نخواهی شد ، اما رنجِ چنین عشقی تو را از پا در خواهد آورد ... @khanevadehdarmani