از چغندر تا پیاز شکر خدا!! 😄 میگویند در روزگار قدیم مرد فقیری در دهی زندگی میکرد. یک روز مرد فقیر به همسرش گفت: میخواهم هدیه ای برای پادشاه ببرم.شاید شاه در عوض چیزی شایسته شان ومقام خودش به من ببخشد و من آن را بفروشم و با پول آن زندگیمان عوض شود. همسرش که چغندر دوست داشت گفت: برای پادشاه چغندر ببر!اما مرد که پیاز دوست داشت،مخالفت کرد وگفت: نه! پیاز بهتر است خاصیتش هم بیشتر است! با این انگیزه کیسه ای پیاز دستچین کرد و برای پادشاه برد. از بد حادثه،آن روز از روزهای بد اخلاقی پادشاه بود و اصلا حوصله چیزی رانداشت. وقتی به او گفتند که مرد فقیری برایش یک کیسه پیاز هدیه آورده، عصبانی شد ودستور داد پیاز ها را یکی یکی بر سر مرد بیچاره بکوبند. مرد فقیر در زیر ضربات پی در پی پیازهایی که بر سرش میخورد، با صدای بلند میگفت: چغندر تا پیاز، شکر خدا!! پادشاه که صدای مرد فقیر را میشنید، تعجب کرد و جلو آمد و پرسید: این حرف چیست که مرتب فریاد میکنی؟ مرد فقیر با ناله جواب داد: شکر می کنم که به حرف همسرم اعتنا نکردم وچغندر با خود نیاوردم وگرنه الان دیگر زنده نبودم! شاه از این حرف مرد خندید وکیسه ای زر به او بخشید تا زندگیش را سرو سامان دهد! و از آن پس عبارت پیاز تا چغندر شکر خدا در هنگامی که فردی به گرفتاری ای دچار شود که ممکن بود بدتر از آن هم باشد به کار میرود. 🌷خانه ی سبزآبی🌷 @khaneyesabzabi