سلام، داداشم اون قدیم ها رفته بود روستا به خواهرم سر بزنه خوابیده بود بعد که بلند شد دید عینک دودی اش نیست هر چی دنبالش گشته بودن پیداش نکردن غروب که داشت تو روستا راه می رفت متوجه شد یه عینک داخل یه سوپرمارکت آویزون هست گفت این چی هست؟ گفت از چند تا بچه کوچیک خریدم فروشی هست، خلاصه کار خواهر زاده ام بود رفته بودن خوراکی خریده بودن. 🎬@khaterehay_shirin