داداشم خیلی ماکارونی دوست داره یه بار شب ماکارونی خیلی خیلی زیاد خورد و بعدش هم یه فیلم خیلی ترسناک دید بعد نصف شب پا شد هی داد میزد من رو نکشید من رو نکشید مامانم اول چراغ رو روشن کرد بعد دوید دنبال برادرم که بگیردش از خواب بیدارش کنه خلاصه هر چی می دوید بهش نمی رسید یه دفعه من پا شدم که هر دو تا شون رو بگیرم و هر سه تایی همین‌جوری دور اتاق می دویدیم که یه دفعه دیدیم بابام هم پاشد شروع کرد پشت سر ما به دویدن خلاصه به هر دنگ و فنگی بود من و مامانم داداشم رو گرفتیم و گفتیم داشتی خواب می دیدی حالا جالب این هست که من به بابام گفتم بابا تو چرا پا شدی به دویدن گفت والا نمی دونم من دیدم شما دارین می دوین من هم گفتم پاشم بدوم. 🎬@khaterehay_shirin