یه سوتی از بچگیم بگم که چقدر شیطون بودم و گیج🤦‍♀بچه که بودم البته نه خیلی بچه فکر کنم ۸-۹سالم بود مامانم طبق عادت سر صبح کتری میذاشت روی گاز بجوشه برای صبحانه چایی دم کنه من هم رفتم سروقت یخچال تخم مرغ داشتیم من هم عاشق تخم مرغ یه دونه بر داشتم خواستم بذارم گاز بجوشه ولی بلد نبودم و از آتیش هم می ترسیدم یهو دیدم کتری روی گاز هست سرش رو بر داشتم تخم مرغ رو انداختم توش گفتم حالا هم آب چایی می جوشه هم تخم مرغ من🤦‍♀کتری جوشید مامانم اومد چایی دم کنه من بدو بدو اومدم گفتم مامانم تخم مرغم رو بده حالا مامانم😳من☺️🙃 دیدم نمیدونه خودم سر کتری رو بر داشتم باهزار بدبختی با قاشق بیرون آوردم دیگه نگم براتون که مامانم بیرونم کرد و کلی فحش بهم داد البته چند تا دمپایی هم پرت کرد ولی من همیشه زیک زاکی می دویدم نمیخورد بهم😂😂 🎬@khaterehay_shirin