سلام
من وقتی 7یا8
ساله بود با مامانم تو حیاط بودیم مامانم در حال شستن حیاط بود
که دروازه (در حیاط)را باز میکنه من هم با یه دوچرخه کوچک بودم و جلو در دو تا پله بلند بود من هم از سر فضولی با دوچرخه میرم لبه پله
که یک دفعه میفتم بابام تو خونه خواب بود که هول میشه به جای در
از پنجره بیرون میپره من نم چیزیم نشده بود که مامان بزرگم میاد پایین می بینه دماغم یکم زخم شده جیغ و داد میکنه همه همسایه میان خونهمون مامان بزرگم غش کرد
من هم فکر می کردم سکته کرد تا یه سال می گفتم ننه سکته ای ننه سکته ای.
#خاطرات_شیرین
🎬
@khaterehay_shirin