بچه بودم خیلی دلم می خواست عینکی بشم به معلممون می‌گفتم من چشمم نمی‌بینه بنده خدا من رو آورده بود نیمکت اول یه روز از مدرسه مادرم رو خواستن گفتن دخترت چشمش ضعیفه ببرش دکتر، خلاصه با مادرم رفتیم چشم پزشکی که خیلی هم از ما دور بود بعد از کلی معطلی نوبتمون شد، من فکر می‌کردم اگر جهت‌ها را برعکس بگم دکتر به من عینک میده دکتر شروع کرد به برعکس نشون دادن علامت‌ها حتی اون درشت‌های بزرگ 🤭 دکتر یه دستگاه گذاشت روی چشمم گفت شما حتماً به عینک احتیاج دارید بعد یه عدسی گذاشت روی عینک و دوباره علامت‌ها رو پرسید من هم همه را درست جواب دادم حتی اون ریز های خیلی کوچولو 😅 دکترخندید گفت: خیلی عاشق عینکی گفتم بله آقای دکتر😁 دکتر گفت پاشو پاشو زودتر برو یه دونه عینک باید از روی شماره چشم تو درست کنن، اون شیشه بود گذاشتم روی دستگاه😆 آقا مادرم کارد می‌زدی خونش در نمیومد، فکر کن مدرسه، راه دور و معطلی دکتر و... تلافی همه رو یه جا سر من در آورد😂تازه بچه بودم از ویلچر هم خوشم میومد، می گفتم چه حالی میده نشستی بقیه هولت میدن😂 خوب شد نخواستم اون رو تست کنم 😁 🎬@khaterehay_shirin