سلام، سال ها پیش که خیلی بچه بودم یه شب می خواستیم بریم شب نشینی من مثل فرمانده همیشه جلو میفتادم حیاطمون هم خیلی بزرگ بود از خونه تا در حیاط فاصله زیادی داشت درحیاط هم روشنایی نداشت زنگ در حیاطمون هم خراب بود صدا نداشت، رسیدم دم در در رو باز کردم یه چیز وحشتناک با دندون های سفید دیدم تا تونستم جیغ کشیدم در رو کوبیدم بعد چند ثانیه گفتم بسم الله بسم الله دوباره در رو باز کردم باز با همون صحنه مواجه شدم باز جیغ و...مادرم رسید بهم گفت چیه هی جیغ میزنی سگی چیزی پشت در هست؟ بعد در رو باز کرد گفت وای آقای احمدی شمایی 😬🙈 بنده خدا زنگ زده بود فکر کرده بود من هستم رفتم درو واسش باز کنم من هم از همه جا بی خبر، قیافه اش هم که موهای فرفری سیبیلو گنده در رو که باز کردم لبخند زد تو اون تاریکی دندون های سفیدش و... 😱😂 🎬@khaterehay_shirin