پدربزرگ من، چند سال پیش از دنیا رفتن🥺 (برای شادی روح همه پدربزرگای آسمونی لطفا صلوات بفرستید❤️) من به شدت دوستشون داشتم و دارم و هنوز هم، تک تک صحنه های اون روز ها رو، با ساعت دقیق یادم هست...برای مراسمشون، ما خیلی بی قرار بودیم خیلی، گریه می کردیم اصلا نمیشد خودمون رو کنترل کنیم، من هم اون موقع بچه بودم، اصلا اوضاعی... اون زمان، سریال نقطه چین هم پخش میشد و ما خب تا قبل از فوت پدربزرگم می دیدیم. حالا یه دفعه دیدیم یه صداااااایی با گریه داره میگه نمکککککککک در نمکدان شورییی ندارهههه دل من طاقت دوریییی ندااره😭😂حالا گوینده بچه بود نمی دونست این شوخی هست من بدتر از گوینده، باهاش هم نوا شدم😂دو تا مون هم گریه می کردیم ولی نمی دونستیم چه دسته گلی به آب دادیم😂بعد یه روز یه نفر کشیدمون کنار گفت شما دو تا واقعا نمی فهمیدین یا چی😂گفتیم روضه هست دیگه😐 طرف گفت نه😂خلاصه که یه نقطه چین به فنامون داد😁😂همه میخندیدن، آقا خب قسمت اولش رو که نمی دونم ولی خب دل که طاقت دوری که نداره که داره؟ بعد تازه نمک در نمکدان هم نمی گفتم که، می گفتم نمکدان در نمک شوری نداره😂تنها دلیلش هم این بود که حس می کردم موزون تره😂😁 🎬@khaterehay_shirin