معادله چندمجهولی مامان!!! مامان!!! داریوش مریض است. چندبار گفتم این پسره را نمی‌خواهم، گفتی نه، همین خوب است، خوب‌تر از بقیه. گفتی مهندس مکانیک دانشگاه شریف، شرف دارد به آن دکتری کامپیوتر دانشگاه خوارزمی یا ارشد ادبیات دانشگاه تهران. مامان، تو مرا به مدرک این آدم‌ها فروختی. همه خواستگارهای دیگرم را رد کردی. داریوش مریض است. پسر شهرستانی دست‌وپا بسته‌ی چهارسال پیش، الان هیولایی است که خودت هم دیگر از او می‌ترسی. اسم هر دختری را که می‌برم از بچه‌های دانشگاه، می‌شناسد. هرطور حرف می‌زنم ایراد می‌گیرد. هرشکل می‌خندم، ادایم را درمی‌آورد. مامان تو نمی‌فهمی وقتی پسری هزار جور دختر را تجربه کرده باشد، هزار جور مقایسه در ذهنش ردیف می‌شود، آن‌‌هم داریوش. مغز مهندسی‌اش، دخترها را در گروه‌های مشخص دسته‌بندی کرده و شاخص هندسی‌شان را در معادلات چندمجهولی ترسیم می‌کند. مامان چنین آدمی، یک بار بوسیدنش هم دردسر است. مهندس مکانیک دانشگاه شریف، شرف ندارد دیگر. درس و دانشگاه یک زمانی اعتبار داشت، حالا فقط اسمی مانده و رسمی که نمی‌دانم کجا به کارمان بیاید. مامان! داریوش مریض است. اصرار نکن با پسری زیر یک سقف بروم که هیچ قرار و قانونی برای زندگی‌اش ندارد. نه خودش قراری دارد و نه به قانونی احترام می‌گذارد. ✍ مبینا 🪴ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خاتون، خانه‌ی روایت‌‌‌های بانوی ایرانی است از قانون حمایت از خانواده... با ما همراه باشید. @khatooonjan