اَز اِبراهیم‌همت تا خُدا❤
#عاشقانه_به_سبک_حاج_همت😍 این قسمت دشت هاے سوخته فصل ششم قسمت 7⃣1⃣1⃣ خلاصه با آبی که حسین از تانکر
😍 فصل ششم قسمت9⃣1⃣1⃣ تو دیدگاه چون ما تنگه بژقازه رو گرفته بودیم من،همت و احمد روصدا کردم،گفتم بیایید ببینید اونجا... اومدند اونجا و دشمن را نشان دادم! یک تیپ داشت عراق، که تیپ زرهی بود به نام صدام... بهش گفتم :حاجی دشمن فقط ازش همین باقی مونده که تو ده حسن قندیه! من تا اون جا شناسایی رفتم...✌️ به همت گفتم که من حالا برادر محسن را نمی تونم ببینم شما که دارید میرید عقب بهشان بگید که الله کرم فلان ده را شناسایی کرده...😇 ما می تونیم عملیات رو ادامه بدیم و همت حتی می خواست آن جا بمونه که با من شناسایی بیاد ولی حاج احمد بهش گفت که حسین اینجا هست و شناسایی میکنه ، بیاید ما بریم...🚶‍♂ که بعدش صیاد آمد و آقای محمد باقری و رحیم صفوی که من این ها را بردم و منطقه را دیدیم که بعدش هم تصمیم به عملیات گرفته نشد...☹️ محمد مسئول اطلاعات قرارگاه ڪربلا بود آن موقع، حسن نیروی زمینی و قرارگاه لشکر نصر دستش بود که احمد اینا تیپ های حسن بودند... حسن یک چیز گردن کلفتیه ، اصلا توی این داستان های ما نمی گنجه🙃🍃 یعنی شما اگر بخواهید بگید که ابرمرد اندیشه نظامی سپاه پاسداران در آن اوایل کیه؟حسنه...☺️حسن باقری... طراح جنگ ها کیه؟حسنه و ما همه بعد از اون قرار داریم، حتیاحمد و همت و همه این ها می افتند بعد از اون...😌 حسن اصلا یک چیز دیگه ای بود و چهره اش اصلا روشن نمیشه توی جنگ...😞 چی میگن،حالا... بعد می آییم ما به جنگ بیت المقدس که بنده باز با همت و احمد نمیتونم باشم...😣 باز مجدد دستور کار ما رفتن به غربه، تو فتح المبین هم که غرب نشده بود من رفته بودم باعلی فضلی این ها چون آقای بروجردی به من گفت :باید بری غرب... حاج همت کار درخشانش در مرحله سوم عملیات بیت المقدس و نهرخین است که احمد زخمی میشه از پا با ترکش🤦‍♂و کار عملیات می افته دست حاج همت و او شایستگی خودش رو آن جا نمودار میکنه و با ایستادگی و مقاومتی که کنار بچه ها در خط اول و توی ده سعید انجام میده موفق می شه اون جاها رو به پیروزی برسونه...☺️ چون عقبه اصلی عراق،عقبه جاده آسفالتی بود که از بصره می آمد تنومه ازتنومه می اومدش... فصل ششم قسمت0⃣2⃣1⃣ شلمچه و از شلمچه می اومد ده سعید و نهر خین و می اومد روی پل نو خرمشهر ما میتونیم سهم عمده عملیات فتح خرمشهر رو بگذاریم بر عهده گردان ۹سپاه که شهید وزوایی فرمانده قبلیش در فتح المبین شهید شده بود و اون جا یادم نیست فرمانده اش کی بود ولی احمد کوچکی و علی نوری که از بازمانده های آن ها هستند... حاج همت توی اون عملیات با شهبازی به عنوان یک چهره ای که بسیجی ها🧔در کنارشون احساس آرامش می کردند حماسه آفریدند...😌✌️ پاتک های لشکر ۳زرهی عراق یک پاتک ساده ای نبود...☹️ همت به اضافه بسیجی ها قدرتمندتر از تانک ها و لشکر ۳زرهی عراق و فرمانده لشکر ۳آن(الدوری)بودند،کسی که سال ها تجارب و آموزش ها ی نظامی داره و این ور یک بچه معلم و یک مشت شاگردانش که اومدند به یک نبرد نابرابر و تو این نبرد نابرابر به پیروزی می رسند...😇👌 عملیات بیت المقدس و نهر خین خودش یک فیلم عظیمیه...🙃 اصفهان دیگر همان اصفهان نبود و ژیلا دیگر همان ژیلا نبود و اصفهان را حالا جور ودیگری می دید... توی خیابان ها، توی کوچه و پس کوچه ها و توی دانشگاه هم، هر چند وقت یک بار چیزهایی میدید و صداهایی می شنید که برایش غریبه بودند و آزارش می دادند😣 سرتان را کرده اید زیر برف ، خبر ندارید که تو دل مردم چی میگذره؟😔 چی می گذره؟😢 برو بابا تو هم...دنیا چهار نعل داره به سمت تمدن و پیشرفت میره، شما هنوز چسبیدید به چادر و چاقچورتان!😕 ژیلا به دختر همکلاسی اش که با نگاهی تحقیر آمیز خود را از او کنار می کشید گفت: چادر و چاقچور چه ضرری به شما داره؟؟🤨 ... @kheiybar