🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 ✍املای تابستانه ✍ 🌸مخصوص ورودی های دوم🌸 هنگام اذان بود. مادرم سفره را آماده می کرد. خواهرم چای را دم کرده بود. من هم کمک می کردم تا زودتر سفره را پهن کنیم. خاله نرگس همراه خانواده اش قرار بود,مهمان ما باشند. آن روز سومین روز بود که من روزه گرفته بودم. خیلی خوش حال بودم. هم از اینکه روزه ام را گرفته بودم و هم اینکه می توانستم بعد از افطار با دختر خاله ام معصومه بازی کنم. پدرم نان تازه را آورد . من آن ها را بسته بندی کردم و در سفره گذاشتم. زنگ به صدا در آمد و خانواده خاله نرگس رسیدند. بلندگوی مسجد اذان را پخش می کرد. مادرم غذا را سر سفره گذاشت. بعد افطار با دختر خاله ام خیلی بازی کردم و لذت بردم. 👇🦋 join🔜 @KheshteAvval کلاس اولی ها 👆🦋 👇🦋 join🔜 @KheshteAvval2 کلاس دومی ها👆🦋 🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸