حدود 15 روز در ماموریتی که حاج قاسم به من سپرد بودم. در این 15 روز به هیچ عنوان نمی‌توانستم با خانواده‌ام ارتباط بگیرم و آن‌ها هم فکر می‌کردند در ماموریتی در داخل خاک ایران به سر می‌برم. چون در آن زمان برای من و برخی همکارانم به دلیل شرایط خانوادگی، واقعا سخت بود بخواهیم بگوییم می‌رویم سوریه. چون حجم آتش در مناطق و درگیری‌ها به شدت بالا بود و شهادت هم زیاد. بعد از 15 روز وقتی که کارم تمام شد و خواستم به ایران برگردم، در هواپیما دوباره حاج قاسم را دیدم که دخترش هم در کنارش نشسته بود و از دمشق به تهران می‌آمدند. تعجب کردم از این، در آن شرایط که دشمن تا پشت دیوارهای کاخ بشار اسد آمده «میتوانید رجوع به خاطرات شهید حاج حسین همدانی که در این کانال منتشر شده کنید» و به نزدیک حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) رسیده و شرایط بسیار سخت بود، حاج قاسم دخترش را هم آورده بود. شرایط آنقدر سخت و خطرناک بود که من فکر می‌کنم خیلی از افراد در ازای پول زیاد هم حاضر نبودند به آنجا بروند و فقط زیارت کنند اما او با آرامش آمده بود سوریه و جلسه می‌گذاشته، نیروها را هدایت می‌کند و حتی دخترش را هم با خودش آورده است. خاطرم است بعدها تلاش کردم یکنفر را که به او نیاز داشتم در سوریه در کنارم باشد، 4 ماه تلاش کردم موافقت سازمان را بگیرم، موافقت نمیشد، در نهایت با زحمات فراوان تایید گرفتم. اینکه میگویم بعضی‌ها حاضر نبودند به زیارت بیایند این است که شرایط خیلی وحشتناک و خطرناک بود. وقتی بعد از چندسال که از جنگ گذشته بود و چهارماه تلاش کردم آن شخص به من ملحق شود، وَ شد، روز دوم حضورش به دلیل اصابت چند موشک و خمپاره، به من گفت صدایش را جایی در نیاور، من ترسیدم و بر میگردم. اما یکی مثل حاج قاسم...! دخترش هم آمده بود. خلاصه من به ایران آمدم و اینجا هم یک گزارشی از وضعیت سوریه دادم. ماموریت بعدی من در سوریه بررسی‌های اطلاعاتی از میدان‌های درگیری بود. ✍ادامه دارد... ❌کپی و هرگونه استفاده از این مطلب فقط با ذکر منبع و لینک کانال خیمه‌گاه ولایت مجاز است 📢 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. ➡️ https://eitaa.com/joinchat/2868117506C71fc999fff