ا ﷽ ا تب انتخاباتی این روزهای خانه ی ما: چند شب پیش که به یک مهمانی رفتیم دسته کلید من که مادر دسته کلیدهای خانه بود جاماند و ما ماندیم و درهای بسته‌ی خانه. کلید طبقه‌ی پایین که اتاق بچه‌هاست و تمام وسایلشان انجاست هم فقط در همان دسته کلید بود. بچه‌ها بالا ماندند تا دسته‌کلید بدستمان برسد یا لااقل کلیدهای زاپاس را پیدا کنیم. اما مگر پیدا می‌شدند؛ نه دسته‌کلید نه کلیدهای زاپاس. میزبان پیغام داده بود که همه‌جای خانه را گشته و چیزی پیدا نکرده. خودمان هم هرجایی که فکرش را بکنیدگشتیم اما نبودندکه نبودند. دیشب بعد از آخرین دور مناظرات، سر سفره‌ی شام که موضوع صحبت‌مان همین دسته کلیدها بود و هر کس چیزی می‌گفت ؛ زهرا یهو گفت :" چاره‌ای نیست باید به یه دزد بگیم بیاد و درا رو با کلید همه کارَش برامون باز کنه." ریحانه هم تاییدش کرد و همه خندیدند.. گفتم :" چقد حرف زهرا شبیه تفکر لیبرالها بود که درهای بسته مملکت رو می خوان با کلیدای امریکا و اروپا که شاه‌دزد جهانن، باز کنن." ریحانه که دوزاریش افتاد خواست دامن افکارش را از این ننگ لیبرالی پاک کند فورا روبه زهرا کرد و گفت:" تو گفتی.. پس تو همتی هستی " و چند بار تکرار کرد : "همتی همتی همتی." زهرا هم که انگار دوست نداشت درین افکار تنها باشد رو به ریحانه کرد و گفت : "خب تو هم تاییدم کردی پس تو هم مهر‌علیزاده‌ای.." وچند بار تکرار کرد :" مهرعلیزاده مهرعلیزاده.." مانده بودم این‌ها را بچه ها از کجای مناظرات فهمیده بودند.. خودمانی