🔻قدرتِ هوشمندِ صمیمی؛ از استثمار تا رهاییِ زیبایی ✍ حوریه بزرگی 🔸قدرتِ هوشمندِ صمیمی، معنایی نو و جذاب از به ما ارائه می‌دهد. او میل به زیبایی و کمال‌طلبی را که در وجودِ همۀ ماست، با به استثمار می‌کشد. خودبهینه‌سازی یعنی به روز رسانی دائمی و پی‌درپیِ بدن، به‌شیوهای معین، برای شبیه سازی خود به شُهرگانِ دنیای رسانه. 🔸بدن‌های تشدیدشده سلبریتی‌ها، هفت روز هفته و 24 ساعته زیرنظر است و در سراسر زندگی روزمره ما منتشر شده است تا بدانجا که بهینه‌سازیِ بدن، به امری طبیعی و هنجاری بدل شده است. در این مسیر، به‌تدریج، ما تبدیل به پرستندگان بدن خود می‌شویم. بدنی که دیگر، بودن یا داشتنش حداقل کارکرد را برای ما دارد و غایتِ نسبتِ ما با بدنمان، لذت بردن حداکثری از آن است. 🔸 ما زمانی از بدنمان لذت می‌بریم که دربارۀ آن می اندیشیم و آن را با بدن‌های دیگر، به‌خصوص بدن‌های الگو، مقایسه می‌کنیم. قدرتِ هوشمندِ صمیمی، از طریق رسانه‌، امکان مقایسۀ بدن‌ها با یکدیگر را در جزئی‌ترین حالت‌ها فراهم می‌کند؛ و آن هنگام که نیاز و عشق به زیباییِ معهودِ رسانه‌ای در وجودت غلیان کرد، در جهانِ واقعیِ روزمره، امکان رفع نیازت فراهم است، کافی است سری به بزنی تا بیش از پیش، شبیه به چیزی شوی که بارها دیده‌ای. 🔸حال پرسش مهم این است که آیا برای پیروان فرهنگ سلبریتی و پرستندگان بدن های بهینه شده، رستاخیز جان معنادار است؟ بی‌شک، پاسخ منفی است! بهینه‌سازی فیزیکی، هر روز برای پیروانش شگفتانه های جدید دارد و شیوه هایی نو برای جوان ماندن و رسیدن به بدنی ایده‌ئال و جذاب‌تر ارائه می‌کند؛ فرایند خوداستثماگری با اشتیاق توسط پیروان پیگیری می‌شود و بدین‌سان چرخه باطل ارائه - مصرف همواره فعال است تا چرخ اقتصاد نئولیبرال بچرخد. 🔸اما حکایت رستاخیزِ جان، حکایتی همیشه زنده در طول تاریخ است. آدم هایی که خسته از لذت‌های مُدام به دنبال فرصتی برای رهایی اند و کم نیستند خوش‌نام‌هایی که به‌سبب پایداری‌شان در تاریخ، زنده مانده‌اند و زیبایی را در آیینه کمال معنادار کرده‌اند و از خودبهینه‌سازی به رسیده‌اند. 🌱 صِیانة ماشِطة در عصر فرعون و امتداد تاریخی آن در در عصر انقلاب اسلامی یکی از همان حکایتهاست که دعوت میکنم مشروح آن را در این (لینک) بخوانید. 🔹و مولوی چه زیبا در دفتر دوم مثنوی حکایت اسارت و رهایی آدمی را بیان می‌کند: چند بازی عشق با نقشِ سَبو بگذر از نقش سبو، رُو آب جو صورتش دیدی ز معنی غافلی از صدف دُرّی گزین، گر عاقلی‏ این صدف‌های قوالب در جهان گر چه جمله زنده‏‌اند از بحر جان‏ لیک، اندر هر صدف نبوَد گُهَر چشم بُگشا در دلِ هر یک نگر @khosh_namha