#حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
دو بلدرچین در کشتزاری آشیانه داشتند.
روزی پرنده ی مادر به جوجه ی خویش که بتازگی پریدن آموخته بود سپرد تا بر بام خانه ای صاحب ملک بنشیند و از چگونگی آبیاری کشتزار آگاه شود .پرنده خبر آورد که صاحب کشت گرفتار است ویکی از همسایگان را مأمور آبیاری کرده است .
بلدرچین مادر خطاب به فرزندش گفت «اسوده بخواب ،اشیانه ی ما امن امان است زیرا کسی برای آبیاری گامی بر نخواهد داشت .»
روز بعد ،باز هم پرنده 🐦 برای خبر گیری بر بام خانه ی مالک زمین نشست و این کار را یک هفته تکرار شد و هر مرتبه شنید که کشاورز از دوستان و بستگان و همسایگان چپ و راست خود تقاضای کمک می کند اما همه بهانه می تراشند و عذر خواهی می کنند .
روز هشتم قاصد خبر آورد که کشاورز نگران تباه شدن محصول خویش است و به خانواده اش گفته است که فردا ،خود برای آبیاری کمر همت خواهد بست .
بلدرچین مادر به فرزند خویش گفت :«همین امروز از اینجا خواهیم رفت زیرا کشاورز از کمک دیگران نومید شده و خود تصمیم به کار کردن گرفته است».
#بصیرت_خوشاب
@khoshab1
Basiratkhoshab.ir