#خوشبختی؟!
#قسمت3
جاریم... کم کم دوستیش رو با من کم رنگ کرد... اونقدر که با هم توی یه ساختمون اما واحد جدا زندگی میکردیم.. حتی هفته ای یه بار هم همو نمیدیدیم!
اون غرق دوستاش شد.
منم غرق زندگیم.
نهایت این دوست و دوست بازی ها میدونید چی شد؟
خیانت!
شوهرش با دوستش بهش خیانت کرد و اون زندگی که خیلی ها حسرتش رو میخوردند تبدیل شد به یه جهنم کذایی!
الان یه سال از طلاقشون میگذره... هنوز صدای خنده هاش وقتی با دوستاش جمع میشد تو گوشمه...
من هنوز اون کفش چسب شده توی جاکفشی خونه امه... درسته یه مدت بعد یه کفش دیگه خریدم ولی اونو نگه داشتم.
من آدم کنار اومدن با شرایط سختم.
گاهی میشه تو اوج بدبختی خوشبخت تر از بقیه باشی.
#پایان