قسمت بیست و سوم از در ورودی مجموعه آموزشی که برِکوچه ی هفت متری بود، وقتی وارد می‌شدیم ابتدا یک راهرو عریض و پهن و نسبتا درازی بود که سمت چپ و روبرو مربوط به یک مدرسه دیگه بود و سمت راست ورودی دبیرستان دخترانه بنت الهدی قرار داشت ،وارد حیاط بزرگ و قدیمی دبیرستان که می‌شدیم در مرکز حیاط یک ساختمان زمینیِ نیمه قدیمی بود که دفتر مدرسه و چند کلاس در آن ساختمان قرار داشت که سالهای اول و دوم دبیرستان دختر نوجوان در این ساختمان گذشت ،سمت چپ حیاط هم یک ردیف کلاس مسطح و زمینی بود که تنها با یکی دو پله ی کوتاه از کف حیاط مدرسه جدا میشد و خاطرات کلاس سوم دبیرستان و شش ماهِ کلاس چهارم دبیرستان دخترک را شکل می داد، در قسمت شمالی مدرسه یک سالن بزرگ تقریبا جدیدالاحداثی بود که تشکیل می‌شد از دو طبقه که معمولا محل آزمون ها و محل مراسمات خاص مدرسه مثل برنامه های دهه فجر بود. در پشت ساختمان مرکزی مدرسه هم که ادامه همان حیاط قدیمی بود و به واسطه قرار گرفتن آن ساختمان نام برده،در مرکز حیاط، به دو حیاط تبدیل شده بود با یک تور بزرگ در وسط حیاط ،تبدیل به زمین والیبال شده بود که چون غالب معلم‌های مدرسه مرد بودند ،در این محوطه ، بچه ها با آزادی بیشتری تردد و بازی می‌کردند اما به دلیل قدیمی بود و البته زمینی بودن حیاط ، در وسط حیاط ، نشت قابل توجهی کرده بود و شیب خاصی را در وسط حیاط درست کرده بود و بالاخره در انتهای این حیاط دوم ،باز چند کلاس قدیمی که معمولا مربوط به کلاسهای حرفه وفن و خیاطی و گلدوزی بود، در روزهای ابتدایی ورود دختر نوجوان به دبیرستان کشف مکان‌های این محوطه پیچ در پیچ توسط دختر نوجوان و دوتا از دوستانش که تقریبا از او غیر قابل جدا بودند، تنوع خاصی به آن روزها میداد،زهرا همان هم کلاس دوران راهنمایی و نرگس دخترِ خاص و عجیب و غریبی که به شدت زهرا و دختر نوجوان را هر روز مبهوت کارهای خود میکرد، زهرا و نرگس دو هم کلاسی و هم نیمکتی او بودند که به ندرت کسی آن سه نفر را از هم جدا می‌دید، بزرگترین انگیزه زنگهای تفریح آنها مهمان کردن همدیگر بود از بوفه مدرسه، که همیشه ساندویچ کتلت داشت...این مهمان کردن‌ها عادت هر روز این سه نفر بود. دختر نوجوان هرازگاهی سعی می‌کرد با آوردن تغذیه از خانه ،برای هر سه نفرشان، سنت شکنی کند اما دوباره نرگس بود که با خوردن زنگ تفریح بدو بدو به بوفه مدرسه میرفت و با گرفتن سه تا ساندویچ که روغن آن از پشت کاغذ سفید پیچیده شده دور ساندویچ ،بیرون زده بود ، نان و پنیر وخیاری که دختر نوجوان از خانه آورده بود را حواله به زنگ تفریح بعدی میکرد....