#خواب_بچه_ها
🐘🌳 یک روز، یک فیلم 🌳🐘
یکی بود یکی نبود، این داستان بامزه و خنده دار در مورد یک بچه فیل هست که قصد داره آب بخوره ولی اتفاقات با مزه ای براش می افته ...
یک روز، یک فیله آمد کنار برکه آب بخورد، روی گل های آن دور و بر سر خورد. سر خورد و ویژ از کنار برکه گذشت و رفت روی علف های پایین تر. روی علف ها هم سر خورد تالاپ و تلوپ از تپه پایین آمد.
دامپ مثل توپ خورد کف دوره و رفت بالا و تا آسمان و بعد آمد پایین و پایین. آن وقت یک راست افتاد روی یک فواره وسط میدان شهر. آب فواره با شدت فیش فیش می رفت بالا و می خورد به فیله و فیله را مثل پر می چرخاند.
فیله خودش رو جمع و جور کرد و خوش حال هم چنان می چرخید قلپ قلپ آب خورد. کم کم مردمی که از میدان می گذشتند فیله را بالای فواره دیدند که با فیش فیش آب می چرخد و پشتک می زند. مردم که تا حالا فیلی را بالای فواره ندیده بودند ایستادند تماشا. فیل با های و هوی آن بالا بپر بپر می کرد. مردم هم کف می زدند و هورا می کشیدند.
همه چیز خوب و خوش بود که یه هو برق رفت. فواره خاموش بود و فیله تالاپ افتاد توی حوض وسط میدان. مردم از ترس این که فیله روی آن ها بیفتد، با های و هوی فرار کردند. فیله یه خورده گیج گیجی خورد . توی تاریکی به خودش چرخید و بالاخره بلند شد و ایستاد.
آن وقت دلخور فریاد کشید: کی ، کی من و از دوش فواره برداشت؟
آن جا کسی نبود جواب بدهد یک هو برق آمدد و فواره فیش فیش باز شد و رفت بالا... فواره گفت:
آخیش، کی این بار سنگین را از روی دوش من بداشت؟
برق، آرام و بی صدا کار خودش را کرد انگار نه رفته و نه برگشته.
🐘
🌳🐘
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔
@khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥