🌸 بچه ها سلام يادتون نره 🌸 پسری بود به اسم سينا. سينا پسر خوبی بود، اما یک عادت بد داشت و اونم این بود که سلام نمی کرد. یک روز ظهر از مدرسه به خانه برگشت و تکالیفش را انجام داد. وقتی عصر شد و هوا خنک شد، سينا از خونه بیرون آمد و به خونه دوستش هادی رفت و در زد. مادر هادی در را باز کرد. سينا گفت: هادی خوابه یا بیداره؟ بگید توپشو بیاره. مادر هادی ناراحت شد و گفت: کسی که سلام بلد نیست، رفیق پسر من نیست. و به خانه رفت و در را بست. سينا خیلی ناراحت شد و به خانه برگشت و جریان را برای مادرش تعریف کرد. مادر سينا گفت: سينا سلام یادت نره، تا همه بگن گل پسره. غروب مادر سينا به او پول داد و گفت: دو تا نون بخر، نون داغ و کنجدی بخر. سينا سلام یادت نره. سينا وقتی به مغازه نانوایی رسید به یاد حرف مادرش افتاد و گفت: شاطر آقا سلام سلام، من نون میخوام، دو تا نون داغ کنجدی میخوام. شاطر آقا جواب داد: برای بچه های با ادب، نون داغ و کنجدی میاره مشت رجب. و دو تا نون تازه به سينا داد. سينا یاد گرفت که از این به بعد به همه سلام کنه و احترام بگذاره. @kodakan_city