حاجت به اشارات و زبان نیست مترسک پیداست که درجسم تو جان نیست، مترسک با باد به رقــص آمــده پیــراهنت امــا در عمق وجودت هیجان نیست، مترسک شب پای زمینی و زمین سفره خالی ست این بی هنری، نام و نشان نیست، مترسک تا صبــح در این مـزرعه تاراج ملـخ بود چشمان تو حتی نگـران نیست، مترسک پیش از تو و بعد از تو زمان سطر بلندی ست پایان تـو پایان جهــان نیست، مترسک این مــزرعــه آلـــوده کفتار و کلاغ است بیدار شو ازخواب زمان نیست، مترسک عبدالجبار کاکایی ♦️https://rubika.ir/Newssandal