فرهاد قنبری
صنعت زشتسازی
واقعیت غمبار امروز جامعه ما گرایش عجیب و بسیار زیاد بخشی از جامعه به دستکاری جسم و بر هم زدن تناسب ظاهر با اعمال جراحی سخت و دردناک است. این مسئله امروز به قدری فراوان است که دلالان و جراحان پلاستیک و آرایشگران و ناخنکاران را به مشاغل بسیار پردرآمد جامعه تبدیل کرده است.
گرایش شدید به این میزان تغییر در ظاهر و صورت، عوامل متعددی دارد که یکی از مهمترین آنها عدم اعتماد به نفس و نبود آرامش و عدم رضایت درونی افراد از خویشتن است. انسان هر چه از درون احساس خلاء معنایی و عاطفی نماید و یا نسبت به خویشتن رضایت نداشته باشد، نیاز به جلب توجه دیگران دارد و یکی از راه های این شیوه جلب توجه دستکاری در ظاهر و صورت و بدن است.
جامعه ما به دلایل مختلف از جمله تاثیر مخرب صداوسیما و شبکه های ماهواره ای، عدم آموزش هنر و زیبایی شناسی در مدارس و مهمتر از همه مبتذل بودن سطح زیبایی شناسی مسئولان و سیاستگذران هنری و فرهنگی، شناخت عمیق و بالایی از مفهوم زیبایی ندارد. (موسیقی و فیلم و شعر و کتابهای پرفروش تصویری از این وضعیت است). در این شرایط فاجعه بار آرایشگران و جراحان زیبایی هم که عموما درک و شناخت بسیار سطح پایین و نازلی از زیبایی دارند، به هم ریختن تناسب ظاهر و دست و صورت یا رنگ آمیزی های مبتذل دست و صورت را به جای زیبایی جا می زنند و چهره هایی به غایت دِفُرمه، بدون تناسب، از ریخت افتاده و زشت را به جای چهره و ظاهر زیبا، به جامعه تشنه توجه می فروشند.
این ناخن های عجیب و غریب و به غایت زشت، این رنگهای تند و زننده لب و چشم و صورت، این دماغها و لب های دستکاری شده، این لباس های پاره پاره، این چشم های غم زده پنهان در میان رنگ آمیزیهای ناساز و عجیب...، بیشتر از آنکه نشان زیبایی باشد، نشان از بحرانهای عاطفی و معنایی عمیقی است که در میل به جلب توجه افراطی خود را نشان میدهد.
زیبایی اصیل و مانا نه فقط در ظاهر و دستکاری و رنگ آمیزی آن بلکه در روح و دل و جان انسان اثر می گذارد، زیبایی که با فکر و اندیشه و آگاهی و خودشناسی عجین شده و در همه سطوح زندگی خود را نمودار میسازد. این شکل از زیبایی نه در اتاقهای پر از خون و چرک جراحان پلاستیک و نه در محل کار بدبوی آرایشگران کمسواد بلکه در فکر و اندیشه هنرمندان و متفکران و زیباییشناسانه بزرگ تاریخ بشری قابل مشاهده است.
عطار:
«ذکر تو را گر کنند ور نکند اهل فضل
حاجت مشاطه نیست روی دلاَّرام را»
سعدی .
«وگرنه منقبت آفتاب معلوم است
چه حاجت است به مشاطه روی زیبا را»
حافظ:
«تو را که حسن خداداده هست و حجله بخت
چه حاجت است که مشاطهات بیاراید»
حافظ:
«ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را»
*مشاطه یعنی آرایشگر