2️⃣7️⃣1️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ آینه عجیب طوطو ✍️ نویسنده: محمد رضا فرهادی حصاری 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: شریک کردن دیگران در استفاده از نعمت‌های الهی را به کودکان یاد دادن 🔶 روزی روزگاری در کشور هندوستان، طوطی کوچولویی به نام «طوطو» زندگی می‌کرد. طوطو دوست‌های زیادی مثل کلاغ و کبوتر و عقاب داشت. اون همیشه توی جنگل پرواز می‌کرد، به همه حیوون‌ها سر میزد و حالشون رو می‌پرسید. هروقت هم که غذایی می‌خواست بخوره، همراه دوستاش می‌خورد. اگه جایی حیوونی نیاز به کمک داشت، به اون کمک می‌کرد. 🔷 یه روز که طوطی کوچولو داشت توی جنگل سرسبز پرواز می‌کرد، ناگهان چشمش به یه چیزعجیب افتاد. طوطو به‌اطرافش نگاهی کرد؛ وقتی دید کسی اون‌جا نیست، به طرف پایین اومد، روی زمین نشست و مشغول تماشای اون چیز عجیب شد. خیلی آروم و قدم قدم به اون نزدیک شد، بعد با نوک انگشتش به اون زد. یه کمی که گذشت، طوطو جلوتر رفت، اما از اون چیزی که می‌دید خیلی ترسید. اون یه جیغ بلند کشید و سریع به طرف عقب فرار کرد. اون یه طوطی کوچولو مثل خودش رو دیده بود که همه حرکت‌های طوطو رو تکرار می‌کرد. ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/210285 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org