8️⃣7️⃣1️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ تیزپا پلنگ خجالتی ✍️ نویسنده: مصطفی قاسمی 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: کودکان یاد بگیرند از سوال پرسیدن خجالت نکشند 🔶 توی یه جنگل سرسبز و باصفا که درخت‌های بلند و گل‌های رنگارنگی داشت، حیوون‌های جنگل با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کردن. بچه‌ها، «تیزپا» یه یوزپلنگ خیلی زیبا اما خجالتی بود؛ اون برخلاف دوستش خرسی، از همه خجالت می‌کشید. اون وقتی سوالی داشت، نمی‌پرسید. خرسی به تیزپا می‌گفت: تیزپا! تو چرا این‌قدر خجالت می‌کشی؟ چرا هر سؤالی داری، نمی‌پرسی؟ تیزپا می‌گفت: آخه اگه آدم سوال بپرسه، بقیه فکر می‌کنن که اون یه احمقه، احتمال داره اون رو مسخره کنن. 🔷 خرسی گفت: اما من همیشه از دیگران سوال پرسیدم، اون‌ها هم من رو راهنمایی کردن، هیچ وقت هم مسخره نکردن، حتی چیزهای جدیدی هم به من یاد دادن. اما تیزپا که این حرف‌ها رو قبول نداشت، همیشه کار خودش رو انجام می‌داد. ♦️ یه روز آقا گاوه، خرسی و تیزپا رو صدا کرد و بهشون گفت: دوتا جوجه مرغ توی خونه ما زندگی می‌کنن، ما می‌خواهیم یه مدتی به مسافرت بریم، اگه قبول کنید، من می‌خوام، اون‌ها رو به شما دوتا بسپارم تا ازشون مراقبت کنید. ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/209695 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید 📎 📎 📎 📎 کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org