محمدرضا احمدی
حال و روز علی
#معدن_کاری که عمری را در سختی و محنت گذرانده و عنوان
#شغلی اش
#سخت_و_زیان آور است!!!!
علی رنج باقیمانده از
#حادثه_معدن را که دو پایش را در اثر حادثه معدن از دست داده
در تمام سالهای بعد، یکتنه و بدون هیچ حمایتی تاب آورده؛ او میگوید
#غرامتی که بعد ماهها دوندگی گرفته، ناکافی بوده؛ در طول سالهای بعد از حادثه، پای آسیب دیده بارها عفونت کرده و هر بار مراجعه به بیمارستان چند میلیون هزینه روی دست او گذاشته؛ «چطور هزینهها را تامین کردی»؛ این کارگر پاسخ میدهد: «هیچ ارگانی به من وام نداد؛ این همه
#خیریه و
#صندوقِ کمک مثلاً در این کشور است، هیچ کدام به کارگر حادثه دیده کمک نمیکنند! کمی فامیل و آشنایان کمکم کردند و خودم هم زمان بیکاری
#مسافرکشی کردم، کلاج ماشین را برقی کردم و با یک پا رانندگی میکردم.»
علی که هجده سال از عمر و یک پا را زیر زمین از دست داده، منتظر است دو سال دیگر بگذرد و بازنشست شود؛ او با جسم معیوب، روزهای سختی را زیر زمین میگذراند، ولی میگوید: «این سختی» را تا نباشید و نبینید، نمیتوانید تصور کنید؛ همین چند وقت پیش در یکی دیگر از
#معادن کرمان، یک کارگر هر دو پایش را در حادثه کار از دست داد. مسئولان چه میدانند این سختیها چیست؛ اصلاً پایشان را یکبار معدن
#ذغال_سنگ گذاشتهاند؟
مسئولان نمیدانند ما چطور زندگی میکنیم، نیامدهاند، ندیدهاند؛
#مدیران_اداره کار و بازرسان هم که مجبورند هرازگاهی بیایند،
معمولاً همان دفتر مدیر مینشینند چایی و صبحانه میخورند و میروند.
این کارگر تاکید دارد «آنها» هیچ نمیدانند؛
همانهایی که تصمیم گرفتهاند سن بازنشستگی کارگران معدن را از بیست سال به بیست و سه سال افزایش دهند و شرایط را سختتر کنند؛ همانهایی که در اتاقهای سرد و پرامکانات نشستهاند
و برای کار کردن در اعماق زمین تصمیم میگیرند
وقتی حقوق شان چند برابر حقوق یک کارگر معدن است؛
کارگران معدن هیچ تشکل درست و حسابی ندارند،
نه اتحادیهای نه سندیکایی که از حقوق آنها دفاع کند؛
«نماینده کارگران معدن» پای هیچ میز مذاکرهای دعوت نمیشود؛
اصلاً نمایندگی و تشکل را به رسمیت نمیشناسند؛
نگذاشتهاند که این کارگران نماینده داشته باشند.
«آنهایی که هیچ نمیدانند» در اتاقهای دربسته برای هزاران تن مثل علی تصمیم میگیرند.
«اگر سن بازنشستگی سه سال زیاد شود چطور؛ آیا میتوانی تحمل کنی»؛ علی در جواب این سوال میگوید: «من پایم از زانو قطع شده، آن یکی کمرش دیسک دارد و مهرههایش جابجا شده، دیگری آرتروز شدید شانه دارد، خیلیها ریه ندارند؛ هیچ ظلمی از این بالاتر نیست که «آنها» به «ما» بگویند سه سال بیشتر بمانید و کار کنید..»