✂️ 📚 ⃣ به دانیال حق می دادم بابت مبتلا شدنش به رسم حسام و رفقایش. اصلا انگار میان این جماعت، حکم مرض مسری را داشت..... همان جوانی را که زمانی خنجر تیز میکردم محض یکبار دیدن، و خونی که قرار بر ریختنش داشتم، به جرم . اما....مدیونم کرده بود به خودش. جانم را، برادرم را، زندگی ام را، آرامشم را، که نداشتم و حالا یقین داشتم وجودش را و احیای حسی کفن پیچ شده، به نام . انگار از گور بی احساسی، به رستاخیز مسلمانی مسلمان زاده؛ به پا خاستم. این ، تمام نداشته های دفن شده زندگی ام را از خاک بیرون کشید. این جا بود. سرزمینی که را، با اش به آغوشم پرت کرد. این جا ایران بود. جایی که مسلمانانش نه از فرط ، سر خم میکردند، نه از گریبان می دریدند. این جا ایران بود. سرزمینی پر از حسام های مسلمان. @lahazate_talaei_ketabkhani