⛄️جيك‌جيك‌ مستونت‌ بود، فكر زمستونت‌ بود به‌ كسی‌ كه‌ به‌ فكر آينده‌اش‌ نيست و دچار مشكل‌ می‌شود می‌گويند: "جيك‌جيك‌ مستونت‌ بود، فكر زمستونت‌ بود؟"   مورچه‌ای در فصل بهار و تابستان دانه‌‌ها‌ را‌ به‌ لانه‌اش‌ می‌برد و انبار می‌كرد تا در روزهای سرد و سخت‌ زمستان‌ بی غذا نماند. گنجشک که کار کردن زیاد مورچه را میدید،به مورچه گفت: حیف این وقت خوش نیست، چرا این‌قدر کار می‌کنی؟ مورچه گفت: بازی‌ و خورد و خواب‌ هم‌ اندازه‌ای دارد. باید كمی‌ هم‌ به‌ فكر فردا و فصل‌ زمستان‌ بود. مثل‌ من‌ كمی‌ دانه‌ انبار كن‌ كه‌ هنگام‌ برف‌ و باران‌ و سردی هوا گرسنه‌ نمانی. گنجشك‌ گفت: هوای‌ به‌ اين‌ خوبی‌ را رها كنم‌ و به‌ فكر انبار كردن‌ آذوقه‌ باشم؟ امروز كه‌ خوردنی‌ و نوشيدنی‌ هست، در فصل‌ زمستان‌ هم‌ حتماً برای‌ خوردن‌ چيزی پيدا خواهم‌ كرد. روزها، هفته‌ها و ماه‌ها پشت‌سر هم‌ رفتند تا اينكه زمستان‌ سرد از راه‌ رسيد. برف‌ باريد و همه‌جا را سفيدپوش‌ كرد. ديگر نه‌ گياه‌ و سبزه‌ای روی زمين‌ ماند و نه‌ ميوه‌ای روی شاخه‌ی درختی پيدا شد. گنجشك‌ کمی اين‌طرف‌ رفت، کمی آن‌طرف‌ رفت، اما چیزی برای خوردن‌ پيدا نكرد. پروبالش‌ در آن‌ هوای سرد قدرت‌ پرواز نداشت. نمی‌دانست‌ چه‌كار كند. ياد مورچه افتاد و با خودش‌ گفت: بهتر است‌ پيش‌ دوستم‌ بروم. شايد او كمكی به‌ من‌ كند و دانه‌ای به‌ من‌ بدهد كه‌ بخورم‌ و از گرسنگی نميرم. با اين‌ فكر گنجشك‌ خودش‌ را به‌ در لانه‌ی مورچه رساند و در زد و حال‌ و روزش‌ را برای مورچه تعريف‌ كرد و گفت: "كمكم‌ كن‌ كه‌ از گرسنگی دارم‌ می‌ميرم." مورچه گفت: يادت‌ می‌آيد كه‌ در تابستان‌ چندبار به‌ تو گفتم‌ به‌ فكر اين‌ روزها هم‌ باش، اما تو گوش‌ نكردی و مي‌بينی كه‌ حالا به‌ چه‌ روزی افتاده‌ای. ببينم‌ وقتی كه‌ "جيك‌جيك‌ مستونت‌ بود، فكر زمستونت‌ نبود؟" مورچه وقتی دید گنجشك‌ از بی خیالی خودش‌ پشيمان‌ شده، گفت: در هر صورت‌ ما دوتا با هم‌ دوستيم. من‌ هم‌ آنقدر آذوقه‌ انبار كرده‌ام‌ كه‌ بتوانم‌ تو را هم‌ ميهمان‌ كنم... ڪانال لذت یادگیری👇 ✔️ کانال تلگرامی لذت یادگیری : 👉 https://t.me/lezzate_yadgiri ✔️ کانال ایـتا لذت یادگیری : https://eitaa.com/lezzateyadgiri ✔️ پیـج اینستاگرام : https://Instagram.com/noruozi_hamid