اینجاست که «ولیّ»، همان «خودِ» هریک ماست، و اینجاست که دست و عقل و شعور این فریبکاران بدان نائل نیست.... راه، یکی است و جز این نیست! نه در عرصه شخصی و نه در عرصه جمعی! «ولایت مداری» ✅باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که ملاحظه کرده‌اید جناب اقبال لاهوری به خوبی متوجه بود ما با چیزی به نام «غرب» روبه‌رو هستیم که زیر پوشش تکنولوژی و نظمی که مسلّم، الهی نیست؛ بنا دارد جهان اسلام را که رقیب خود تشخیص داده بود، از هویت بیندازد. با این‌که او برای متفکران غرب ارزش قائل بود و تحصیلاتی در جهان غرب داشت، ولی به خوبی متوجه شده بود غرب از جهتی برای ملت‌های مسلمان یک بلا است و بنا دارد ملتها را از اصالت‌های بومی خود بی‌محتوا کند و همان‌طور که می‌فرمایید گفته‌هایش در مورد خودی و غیر خودی، جهانی را در مقابل ما می‌گشاید تا گوهری که در دست داریم، وا نهیم و آن گوهر همان اصالت‌های اسلامی و حتی ایرانیِ ما بود. و از این جهت در شعر مشهور خود نسبت به جوانان عجم نکات دقیقی دارد و می‌گوید: چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما ای جوانان عجم جان من و جان شما غوطه‌ها زد در ضمیر زندگی اندیشه‌ام تا بدست آورده‌ام افکار پنهان شما آیا امیدی در جان او روشن شده است که در این سال‌ها متوجه حضور حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌باشد آن‌جا که می‌گوید: می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند دیده‌ام از روزنِ دیوار زندان شما تحت تأثیر خودی و غیر خودی جناب اقبال و این‌که غرب بنا دارد خودِ ما را از ما بستاند؛ در مقاله «ای امام» عرض شد: اي برادر! دزدان كه آمدند تا غارتمان كنند! آري غارتمان كنند، امّا نه فقط زمين و نفت ما را بدزدند، بلكه «خودمان» را، يعني هويت اسلاميمان را بدزدند، تو كجا بودي؟ ما كجا بوديم؟ اصلاً همه‌مان كجا بوديم؟ اصلاً مگر اسم آن نحوه بودن را مي‌توان «بودن» گذاشت؟ و این‌جا است که علت علاقه او به نیچه از آن جهت می‌تواند باشد که نیچه نیز متذکر زندگی بود و نه عرفان‌های منفعل که زندگی را نادیده می‌گیرند. و لذا باطرح انسانِ آرمانی به استقبال اَبر مردِ نیچه می‌رود تا معلوم کند در این جهان چگونه می‌توان «خود» بود و با «خود» زیست و با نظر به نمادِ انسان انسان‌ها که مسلّم انسانی است الهی؛ ولایتِ مدّ نظر اسلام را به معنا نشست و از خودی گفت. خوب است که در آخر چند بیتی از شعر «رموز خودی و بی‌خودی» او را با هم زمرمه کنیم که می‌گوید: آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ        آن فروش و آن بپوش و آن بخور آن جهان‌بینان که خود را دیده‌اند        خود گلیم خویش را بافیده‌اند ای امین دولت تهذیب و دین        آن ید بیضا برآر از آستین خیز و از کار اُمم بگشا گره        نقشه اَفرنگ را از سر بنه نقشی از جمعیت خاور فکن        واستان خود را ز دست اهرمن ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو        مؤمن خود، کافر افرنگ شو دانی از افرنگ و از کار فرنگ        تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟ زخم از او، نشتر از او، سوزن از او        ما و جوی خون و امید رفو؟ گر تو می‌دانی حسابش را درست        از حریرش نرمتر، کرباس توست هوشمندی از خُم او مِی نخورد        هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد موفق باشید   🌐http://lobolmizan.ir/quest/35482 🔻کانال لب المیزان ‌ 📱 @lobolmizan 🔻کانال صدای لب المیزان 📱 @sound_lobolmizan