🔸 🔺مُدرّس تاریخ 🔮استادطاهرزاده ✅شهید مدرس به عنوان میراث فکری و سیاسی، راهی گشوده در تاریخ معاصر   🔻باسمه تعالی سخن از مردی است که ملک الشعرای بهار در رابطه با او می‌نویسد: «... و بی نزاکت و مفتری  نبود. حقایق در افکارش بسیار متمرکز بود تا ظاهرسازی و عوام فریبی، و یکی از اسرار موفقیّت‌های او در خطابه نیز همین معنی بود.... او در سخنرانی و خطابه در عهد خود همتا نداشت.» 1- با توجه به این‌که تاریخ، منبع معرفت است و برای انسان گشودگیِ خاصی را به‌وجود می‌آورد تا بتواند ریشه مشکلات را در زمانه خود ارزیابی کند، می‌توان به گذشته‌ای که شهید مدرس یکی از ستون‌های آن است، نظر کرد. 2- شهید مدرس، منبعی است جهت نگاه سیاسیِ عمیقی که روحانیون و سیاسیون ما می‌توانند ماورای تندروی‌های بیجا و یا لیبرال‌منشی، «سیاست» را در بستر «دیانت» ادامه دهند و گشودگی شخصیت او آنچنان بود که بسیاری از جریان‌های سیاسی، او را از خود می‌دانستند. 3- شهید مدرس، راهی شد برای آغاز در تاریخ جدید. تاریخی که نه روشنفکران غرب‌زده آن را درست درک کردند و می‌کنند و نه متحجّرین. 4- منشِ شهید مدرس منشی بود که در ادامه آن منش، انقلاب اسلامی به ظهور آمد و در بستر سیاستیِ الهی که همان دیانتی بود عین سیاست، جهان آینده می‌تواند مقابل استبداد و استعمار بیندیشد. 5- تشخیص رضاخان از طریق مدرس با نحوه حضوری که عوامل خارجی برای رضاخان شکل داده بودند، بصیرت بسیار می‌خواهد و راه مبارزه با رضاخان مثل راهی نبود که امثال مرحوم خیابانی و یا میرزاکوچک‌خان جنگلی انتخاب کردند؛ شبیه راهی بود که حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در چهار چوبِ کُنش‌های سیاسی پیشه کردند که بدون عدول از دموکراسی، گرفتار إباحه‌گری نشدند. 6- باید از خود پرسید مرحوم مدرس با چه امری مواجه بود که آن جمله مشهور خود را اداء کرد و فرمود: «دیانت ما عین سیاست ما است و سیاست ما عین دیانت ما». آیا این جمله حکایت از آن ندارد که باید در تاریخی حاضر شد که سیاست نیز امری شده در کنار زندگی و نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود. یعنی تاریخی که سیاست باید خودبنیاد نباشد. زیرا بنا نیست که انسان بر مبنای فرهنگ تجدد، خودبنیادیِ خود را ادامه دهد. 7- مرحوم مدرس می‌فرماید: اختلاف من با رضاخان بر سر کلاه و عمّامه و این مسایل جزئی از قبیل نظام اجباری نیست... من با سیاست‌هایی که آزادی و استقلال ملّت ایران و جهان اسلام را تهدید می‌کند، مبارزه می‌کنم، راه و هدف خود را هم می‌شناسم و در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمی‌کنم که شما با کسان دیگری همراهی می‌کنید یا نه 8- وقتی پس از مدّت ها از تهران به اصفهان رفت، استقبال با شکوهی از او به عمل آمد. رضاخان از استقبال بی نظیر و پر شور مردم اصفهان شگفت زده شد و وقتی شهید مدرّس به تهران بازگشت سراسیمه به دیدار او شتافت و پرسید: شنیدم در اصفهان خوش گذشته است؟ مدرس: بلی، همه جا مردم با علاقه و اشتیاق وافر مرا پذیرفتند. آخر من از خود آن‌ها بوده‌ام، نماینده آن‌ها بوده‌ام. این علاقه، جنبه سیاسی ندارد، جنبه دینی و مذهبی است. امّا جالب این جاست که همه جا از شما بد می‌گفتند و از شما متنفّر بودند. هنگام رفتن به اصفهان، در راه نزدیک مورچه خورت، ماشین ما دچار نقص فنّی شد. ناچار شدیم شب را در آن جا به‌سر بریم. چوپانی به نزد ما آمد، برای ما غذا آورد، از ما پذیرایی کرد، تا صبح با چوبش به دور ما می گشت و از ما محافظت می نمود. آیا اگر تو بودی، با تو این چنین رفتار می کرد؟ رضاخان: آقا، برای ما چه سوغات آورده‌ای؟ مدرّس: سوغات خوبی برای شما آورده‌ام، می‌ترسم قدر آن را ندانید. سوغات من برای شما این است که اغلب اجزای دولت، چه در این لباس، چه در آن لباس، به نام شما مردم را می‌چاپند و اذیّت می‌کنند. من با خود گفتم، این مطلب را به شما بگویم تا بدانید و در رفع آن بکوشید. اگر سخن مرا بشنوید که عنوان نصیحت دارد، بهترین سوغات است برای شما. 9- امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» نیز در خصوص قانع بودن شهید مدرّس در کتاب «کشف الأسرار» پیرامون این موضوع که چرا رضاخان با علما بد بود، می‌نویسند: «او با مرحوم مدرّس روزگاری را گذرانیده بود و تماس خصوصی داشت. فهمید که با هیچ چیز نمی‌توان او را قانع کرد. نه با تطمیع، نه با تهدید و نه منطقی صحیح داشت که او را قانع کند. از او حال علمای دیگر را سنجید و تکلیف خود را برای اجراکردن نقشه‌های ارباب‌های خود فهمید.  خود شهید مدرّس هم در نامه‌ای به احمد شاه، قانع بودن خویش و نداشتن طمع در زندگی را به او یادآور شده و می‌نویسد: «شهریارا! خداوند دو چیز را به من نداده. یکی «ترس» و دیگری «طمع»، هر کس با مصالح ملّی و امور مذهبی همراه باشد، من هم با او همراهم، و إلاّ فلا.»