هرگز نبود سرو به بالا که تو داری یا مه به صفای رخ که تو داری گر نباشد شب را روشن کند این غره غرا که تو داری حوران بهشتی که خلق ستانند هرگز نستانند ما که تو داری بسیار بود سرو روان و خندان لیکن نه بدین صورت و بالا که تو داری پیداست که سرپنجه ما را چه بود زور با ساعد سیمین توانا که تو داری سحر سخنم در همه آفاق ببردند لیکن چه زند با ید بیضا که تو داری امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند جای مگس است این همه حلوا که تو داری این روی به صحرا کند آن میل به بستان من روی ندارم مگر آن جا که تو داری تو نیارامی و کوته نکنی دست تا سر نرود در سر سودا که تو داری تا میل نباشد به وصال از طرف دوست سودی نکند حرص و تمنا که تو داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/121 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈