پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت نداند قدم صدق ندارد سست‌عهدی که تحمل نکند بار جفا را گر مخیر بکنندم به قیامت که چه دوست ما را و همه نعمت فردوس را گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را خنک آن درد که یارم به عیادت به سر آید دردمندان به چنین درد نخواهند دوا را باور از مات نباشد تو در آیینه نگه کن تا بدانی که چه بودست گرفتار بلا را از سر زلف عروسان چمن دست بدارد به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان چون تأمل کند این صورت انگشت‌نما را آرزو می‌کندم صفت پیش وجودت که سراپای بسوزند من بی سر و پا را چشم کوته‌نظران بر ورق صورت خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند به سر تربت بطلب مهرگیا را هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را قُل لِصاحٍ تَرَکَ النّاسَ مِن الوَجْد سُکاریٰ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/85 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈