از سرِ کویِ تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخِر به خجالت برود به تَجَمُّل بنشیند به جَلالت برود سالک از نورِ هدایت بِبَرَد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضَلالت برود کامِ خود آخرِ عمر از مِی و معشوق بگیر حیفِ اوقات که یک سر به بطالت برود ای گمگشته خدا را مددی که غریب اَر نَبَرَد رَه، به برود کس ندانست که آخِر به چه برود حافظ از چشمهٔ حکمت به کف آور جامی بو که از لوحِ نقشِ جهالت برود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1014 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈