eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم آهن کنم چندی ندهم به هیچ وان که را دیده در دهان تو رفت هرگزش گوش نشنود پندی خاصه ما را که در ازل بوده‌ست با تو آمیزشی و پیوندی به کز به در نکنم سختتر مخواه سوگندی یک دم آخر حجاب یک سو نه تا برآساید آرزومندی همچنان پیر نیست مادر دهر که بیاورد چون تو فرزندی ریش فرهاد بهترک می‌بود گر نه نمک پراکندی کاشکی خاک بودمی در راه تا مگر سایه بر من افکندی چه کند بنده‌ای که از و جان نکند خدمت خداوندی دور نیک رفت نوبت عاشقیست یک چندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/157 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه باز در آمد که مهر برکندی چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست هنوز وقت نیامد که بازپیوندی بود که پیش تو میرم اگر مجال بود و گر نه بر سر کویت به آرزومندی دری به روی من ای یار مهربان بگشای که هیچ کس نگشاید اگر تو در بندی مرا و گر همه آفاق به هیچ روی نمی‌باشد از تو خرسندی هزار بار بگفتم که چشم نگشایم به روی ولیکن تو چشم می‌بندی مگر در آینه بینی و گر نه در آفاق به هیچ خلق نپندارمت که مانندی حدیث اگر کائنات بپسندند به هیچ کار نیاید گرش تو نپسندی مرا چه بندگی از دست و پای برخیزد مگر امید به بخشایش خداوندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/158 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به تحفه جانان هزار جان آری محقر است نشاید که بر زبان آری حدیث جان بر جانان همین مثل باشد که زر به کان بری و به بوستان آری هنوز در ای آفتاب رخ نگذشت که سایه‌ای به سر یار مهربان آری تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری ز حسن روی تو بر دین خلق می‌ترسم که بدعتی که نبوده‌ست در جهان آری کس از کناری در روی تو نگه نکند که عاقبت نه به شوخیش در میان آری ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران حذر کنند ولی تاختن نهان آری جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار که شهد محض بود چون تو بر دهان آری و گر به درآیی چه جای مرهم ریش که ممکن است که در جسم مرده جان آری یکی لطیفه ز من بشنو ای که در آفاق سفر کنی و لطایف ز بحر و کان آری گرت بدایع نباشد اندر بار به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/125 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری که جمال سرو بستان و کمال ماه داری در کس نمی‌گشایم که به خاطرم درآید تو به اندرون جان آی که جایگاه داری ملکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری بر کس نمی‌توانم به شکایت از تو رفتن که قبول و قوتت هست و جمال و جاه داری گل بوستان رویت چو شقایق است لیکن چه کنم به سرخ رویی که سیاه داری چه خطای بنده دیدی که خلاف عهد کردی مگر آن که ما ضعیفیم و تو دستگاه داری نه کمال حسن باشد ترشی و روی همه بد مکن که مردم همه نیکخواه داری تو جفا کنی و صولت دگران دعای دولت چه کنند از این لطافت که تو پادشاه داری به یکی لطیفه گفتی ببرم هزار را نه چنان لطیف باشد که نگاه داری به خدای اگر چو برود به راهی همه شب چنو نخسبی و نظر به راه داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/120 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده بی دوست خفته در وطنی مثل مرده‌ایست در کفنی عیش را بی تو عیش نتوان گفت چه بود بی وجود روح تنی تا صبا می‌رود به بستان‌ها چون تو سروی نیافت در چمنی و آفتابی خلاف امکان است که برآید ز جیب پیرهنی وآن شکن برشکن قبائل زلف که بلاییست هر شکنی بر سر کوی بازاریست که نیارد هزار جان ثمنی جای آن است اگر ببخشایی که نبینی فقیرتر ز منی هفت کشور نمی‌کنند امروز بی مقالات انجمنی از دو بیرون نه یا سنگیست یا به گوشت نمی‌رسد سخنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/83 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی دیوِ بِه از حورِ گره‌پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر گوشه که باشد که تو بستانی با من کشتهٔ هجران بنشین تا مگر زنده شوم زآن روحانی گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند بامدادت که ببینند و من از حیرانی گرم از پیش برانی و به شوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی بندگان را نبود جز غم آزادی و من پادشاهی کنم ار بنده زین سخن‌های که غم توست خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی نفسی بنده‌نوازی کن و بنشین ار چند آتشی نیست که او را به دمی بنشانی سخن زنده‌دلان گوش کن از کشته چون زنده نباشد که تو در وی جانی این توانی که نیایی ز در باز لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/72 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گل است آن یا سمن یا ماه یا روی شب است آن یا شبه یا مشک یا موی لبت دانم که یاقوت است و تن سیم نمی‌دانم سنگ است یا روی نپندارم که در بستان فردوس بروید چون تو سروی بر لب جوی چه لب سخنگویی که عاجز فرو می‌ماند از وصفت سخنگوی به بویی الغیاث از ما برآید که ای باد از کجا آوردی این بوی الا ای ترک آتشروی ساقی به آب باده عقل از من فرو شوی چه شهرآشوبی ای چه بزم آرایی ای چو در میدان افتادی ای بباید بودنت سرگشته چون گوی دلا گر عاشقی می‌سوز و می‌ساز تنا گر طالبی می‌پرس و می‌پوی در این ره جان بده یا ترک ما گیر بر این در سر بنه یا غیر ما جوی بداندیشان ملامت می‌کنندم که تا چند احتمال یار بدخوی محال است این که ترک دوست هرگز بگوید ای دشمن تو می‌گوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/56 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز من مپرس که در دست او چونست ازو بپرس که انگشت‌هاش در وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین موزون و قد که تو راست به ترک تو گفتن نه طبع موزونست اگر کسی به ملامت ز برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست کنار از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/24 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از سرِ کویِ تو هر کو به ملالت برود نرود کارش و آخِر به خجالت برود به تَجَمُّل بنشیند به جَلالت برود سالک از نورِ هدایت بِبَرَد راه به دوست که به جایی نرسد گر به ضَلالت برود کامِ خود آخرِ عمر از مِی و معشوق بگیر حیفِ اوقات که یک سر به بطالت برود ای گمگشته خدا را مددی که غریب اَر نَبَرَد رَه، به برود کس ندانست که آخِر به چه برود حافظ از چشمهٔ حکمت به کف آور جامی بو که از لوحِ نقشِ جهالت برود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1014 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا و کَشتیِ ما در شَطِ شراب انداز خروش و وِلوِله در جانِ و شاب انداز که گفته‌اند نِکویی کن و در آب انداز ز کویِ میکده برگشته‌ام ز راهِ خَطا مرا دِگَر ز کَرَم با رَهِ صواب انداز بیار زان مِی مشک بو جامی شرارِ رَشک و حسد در انداز اگر چه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن نظر بر این سرگشتهٔ خراب انداز ز رویِ دخترِ گُلْچِهرِ رَز نقاب انداز مَهِل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند مرا به میکده بَر، در خُمِ شراب انداز ز جورِ چرخ چو به جان رسید به سویِ دیو مِحَن ناوَکِ شهاب انداز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/969 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر شراب خوری جُرعه‌ای فِشان بر خاک از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟ ،_دریغ_مخور که بی‌دریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک به خاکِ پایِ تو ای سروِ نازپرورِ من که روزِ واقعه پا وا مَگیرم از سرِ خاک چه دوزخی، چه بهشتی، چه آدمی، چه پَری به مذهبِ همه کفرِ طریقت است اِمساک مهندسِ فَلَکی راهِ دِیرِ شش جهتی چُنان بِبَست که رَه نیست زیرِ دیرِ مُغاک مباد تا به قیامت خراب طارَمِ تاک به راهِ میکده خوش از جهان رفتی دعایِ اهلِ باد مونسِ پاک ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/930 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو هر دم به بویت جامه در تن کنم چاک از گریبان تا به دامن چو مستان جامه را بدرید بر تن من از دست غمت مشکل برم جان ولی را تو آسان بردی از من به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هیچ کس با دوست دشمن تنت در جامه چون در جام باده دلت در سینه چون در سیم آهن که شد سوز بر خلق روشن مکن کز سینه‌ام آه جگرسوز برآید همچو دود از راه روزن دلم را مشکن و در پا مینداز که دارد در سر زلف تو مسکن چو در زلف تو بسته‌ست بدین سان کار او در پا میفکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/830 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله لیکن چه چاره با بخت گمراه ما و واعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم آن گاه توبه استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نیفکند آیینه رویا آه از آه یا لیت شعری حتام القاه حافظ چه نالی گر وصل خواهی خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/797 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر چه کن که ما را با تو روی جنگ نیست پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست در که بستن آن کز وصالت برکنم چون تو در عالم نباشد ور نه عالم تنگ نیست شاهد ما را نه هر چشمی چنان بیند که هست صنع را آیینه‌ای باید که بر وی زنگ نیست با زمانی دیگر انداز ای که پندم می‌دهی کاین زمانم گوش بر چنگست و در چنگ نیست گر تو را کامی برآید دیر زود از وصل یار بعد از آن به رسوایی برآید ننگ نیست سست پیمانا چرا کردی خلاف عقل و رای صلح با دشمن اگر با دوستانت جنگ نیست گر تو را آهنگ وصل ما نباشد گو مباش دوستان را جز به دیدار تو هیچ آهنگ نیست ور به سنگ از صحبت برانی عاقبت خود بر من ببخشاید که آخر سنگ نیست به رندی در جهان افسانه شد از چه می‌ترسی دگر بعد از سیاهی رنگ نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/622 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گل است آن یا سمن یا ماه یا روی شب است آن یا شبه یا مشک یا موی لبت دانم که یاقوت است و تن سیم نمی‌دانم سنگ است یا روی نپندارم که در بستان فردوس بروید چون تو سروی بر لب جوی چه لب سخنگویی که عاجز فرو می‌ماند از وصفت سخنگوی به بویی الغیاث از ما برآید که ای باد از کجا آوردی این بوی الا ای ترک آتشروی ساقی به آب باده عقل از من فرو شوی چه شهرآشوبی ای چه بزم آرایی ای چو در میدان افتادی ای بباید بودنت سرگشته چون گوی دلا گر عاشقی می‌سوز و می‌ساز تنا گر طالبی می‌پرس و می‌پوی در این ره جان بده یا ترک ما گیر بر این در سر بنه یا غیر ما جوی بداندیشان ملامت می‌کنندم که تا چند احتمال یار بدخوی محال است این که ترک دوست هرگز بگوید ای دشمن تو می‌گوی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/56 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم آهن کنم چندی ندهم به هیچ وان که را دیده در دهان تو رفت هرگزش گوش نشنود پندی خاصه ما را که در ازل بوده‌ست با تو آمیزشی و پیوندی به کز به در نکنم سختتر مخواه سوگندی یک دم آخر حجاب یک سو نه تا برآساید آرزومندی همچنان پیر نیست مادر دهر که بیاورد چون تو فرزندی ریش فرهاد بهترک می‌بود گر نه نمک پراکندی کاشکی خاک بودمی در راه تا مگر سایه بر من افکندی چه کند بنده‌ای که از و جان نکند خدمت خداوندی دور نیک رفت نوبت عاشقیست یک چندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/157 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر نگردم از تو و گر فدا کنم سر تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی چنان که در آید به رای انور نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب غلام همی‌پروری و چاکر اگر برابر به حکم نگذاری خیال روی تو نگذارم از برابر مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند که راضیم که قفا بینم از ستمگر حدیث صبر من از روی تو همان مثل است که صبر طفل به شیر از کنار مادر رواست گر همه خلق از نظر بیندازی که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر به روی تو گفتم که جان برافشانم دگر به درافتادم از محقر تو سر به صحبت درآوری هیهات زهی خیال که من کرده‌ام مصور چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی همانچه مورچه را بر سر آمد از پر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/375 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله لیکن چه چاره با بخت گمراه ما و واعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه من رند و عاشق در موسم آن گاه توبه استغفرالله مهر تو عکسی بر ما نیفکند آیینه رویا آه از آه یا لیت شعری حتام القاه حافظ چه نالی گر وصل خواهی خون بایدت خورد در گاه و بی‌گاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/797 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کمان سختْ که داد آن لطیف بازو را؟ که تیر غمزه تمامست صید آهو را هزار صید پیش تیر باز آید بدین صفت که تو داری کمان ابرو را تو به جوشن و برگستوان نه محتاجی که روز معرکه بر زره کنی مو را دیار هند و اقالیم ترک بسپارند چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را مغان که خدمت بت می‌کنند در فرخار ندیده‌اند مگر بت‌رو را حصار قلعهٔ باغی به منجنیق مده به بام قصر برافکن کمند گیسو را مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را بهای روی تو بازار ماه و بشکست چنان که معجز موسی طلسم جادو را به رنج بردن بیهوده گنج نتوان برد که بخت راست فضیلت، نه زور بازو را به روی نکو کسی دهد که احتمال کند زشت نیکو را ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/544 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی دیوِ بِه از حورِ گره‌پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر گوشه که باشد که تو بستانی با من کشتهٔ هجران بنشین تا مگر زنده شوم زآن روحانی گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند بامدادت که ببینند و من از حیرانی گرم از پیش برانی و به شوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی بندگان را نبود جز غم آزادی و من پادشاهی کنم ار بنده زین سخن‌های که غم توست خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی نفسی بنده‌نوازی کن و بنشین ار چند آتشی نیست که او را به دمی بنشانی سخن زنده‌دلان گوش کن از کشته چون زنده نباشد که تو در وی جانی این توانی که نیایی ز در باز لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/72 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زنده بی دوست خفته در وطنی مثل مرده‌ایست در کفنی عیش را بی تو عیش نتوان گفت چه بود بی وجود روح تنی تا صبا می‌رود به بستان‌ها چون تو سروی نیافت در چمنی و آفتابی خلاف امکان است که برآید ز جیب پیرهنی وآن شکن برشکن قبائل زلف که بلاییست هر شکنی بر سر کوی بازاریست که نیارد هزار جان ثمنی جای آن است اگر ببخشایی که نبینی فقیرتر ز منی هفت کشور نمی‌کنند امروز بی مقالات انجمنی از دو بیرون نه یا سنگیست یا به گوشت نمی‌رسد سخنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/83 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان می ، کز او پخته شود هر خامی گر چه ماه رمضان است بیاور جامی زلف شمشادقدی، ساعد سیم‌اندامی روزه هر چند که مهمان عزیز است ای صحبتش موهبتی دان و شدن، انعامی مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی گله از زاهد بدخو نکنم؛ رسم این است که چو صبحی بدمد، در پی اش افتد شامی برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی آن حریفی که شب و روز می صاف کشد بود آیا که کند یاد ز دردآشامی حافظا گر ندهد دادِ آصف عهد کام دشوار به دست آوری از خودکامی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/743 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو به سر افتاد شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد هان تا لب نستاند از دست کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد صاحب نظران این گرم چو آتش دانند که در خرمن من بیشتر افتاد نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد نه حریف غم او بود ولیکن با رستم دستان بزند هر که درافتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/582 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز من مپرس که در دست او چونست ازو بپرس که انگشت‌هاش در وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر که اندرون جراحت رسیدگان چونست به حسن طلعت لیلی نگاه می‌نکند فتاده در پی بیچاره‌ای که مجنونست خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین موزون و قد که تو راست به ترک تو گفتن نه طبع موزونست اگر کسی به ملامت ز برگردد مرا به هر چه تو گویی ارادت افزونست نه پادشاه منادی زده‌ست می مخورید بیا که چشم و دهان تو مست و میگونست کنار از آن روز کز تو دور افتاد از آب دیده تو گویی کنار جیحونست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/24 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز اشتیاق تو، جانا، به جان آمد بیا، که با غم تو بر نمی‌توان آمد ،_که_با_لب_تو_ماجرا_نکرده_هنوز به جای خرقه و دیده در میان آمد به چشم مست تو گفتم: به جان آید لب تو گفتا: اینک به جان آمد بسا که چشم مرا آب در دهان آمد نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد ز روشنایی روی تو در شب تاریک نمی‌توان به سر کوی تو نهان آمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/855 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈