eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد صورت کنند بر پرنیان و دیبا لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی حقا که در دهانش این انگبین نباشد گر هر که در جهان را شاید که بریزی با یار مهربانت باید که کین نباشد گر جان در پای ریزی ای در کار جان نباشد ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد حرام بادا بر یار سروبالا تردامنی که جانش در آستین نباشد به هیچ علت روی از تو برنپیچد الا گرش برانی علت جز این نباشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/527 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقتی سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی کردی بوی و ریحان‌ها گه نعره زدی گه جامه دریدی با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها ای مهر تو در وی مهر تو بر لب‌ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها تا خار غم آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون حرم باشد سهل است بیابان‌ها هر تیر که در کیش است گر بر ریش آید ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها گویند مگو چندین سخن از می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/488 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاباست آن پری‌رخ یا ملائک یا بشر؟ قامتاست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟ هَدَّصبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنا صادَقَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر گُلبُناست آن یا تن یا حریر؟ آهناست آن یا یا حَجَر؟ تِهْتُ؛و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی اِنّ‌نَا حِرْتُ؛وَ المأمولُ نَحوی مَا احتیالی اِن هَجَر باغ فردوس است؛ نخوانم یا جان است؛ نگویم یا قُللِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ اَمعلَی التقدیرِ اِنّی اَبتَغیٰ، اَینَ المَفَر؟ بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به چشم شورانگیز بین! تا نجم بینی بر شجر یُکرِهُالمحبوبُ وَصلی؛ اِنتَهیٰ عَمّا نَهیٰ یَرسِمُالمنظورُ قَتلی اِرتَضیٰ فی ما اَمَر کاشاندک‌ مایه نرمی در خطابش دیدمی وَرمرا به سختی کُشت، سهل است اینقدَر قِیلَلی: فِی‌الحُبِّ اَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ دولَةٌاَلقیٰ بِمَن‌اَلقیٰ بِروحی فِی‌الخَطر گوشه گیرای یار! یا جان در میان آور! که تیرباراناست؛ یا تسلیم باید یا حَذَر فَالتَنائیغُصَّةٌ؛ ما ذاقَ اِلّا مَن صَبا والتدَانی فُرصةٌ؛ ما اِلّا مَن صَبَر دختران طبع را یعنی سخن با این جمال آبرویینیست پیش آن آن پسر لَحظُکَ‌القَتّالَیَغویٰ فی هلاکی؛ تَدَع! عِطفُکَ‌المَیّاسَیَسعیٰ فی بَلائی؛ تَذَر! آخر ایسرو روان! بر ما گذر کن یک زمان! آخر ایآرام جان! در ما نظر کن یک نظر! یا رَخیمَالجِسمِ! لَوْ اَنتَ، شَخصی مَا انحَنیٰ یا کَحیلَ‌الطَرفِ!لَوْ اَنتَ، دَمعی مَا انحَدَر دوستیرا گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب! طُرفهمی‌دارم که بی چون بردی به سر بَعضُخِلّانی اَتانی سائلاً عَن قِصَّتی قُلتُلا تَسئَل! صُفار الوَجه یُغنی عن خبر گفت ! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز! را یا مال باید یا صبوری یا سفر ؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/429 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون می‌زند سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که هر نو که در جهان آید ما به هزاردستانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/267 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را نتوان گفت که است دگر و دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است هر که در آتش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نیست خبر از دوست ندارد که ز باخبر است آدمی صورت اگر دفع کند شهوت آدمی شود ور نه همان جانور است شربت از دست چه و چه تلخ بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است من از لبت فهم سخن می‌نکنم هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/44 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی پرخمست غم ز نوش کرد و گفت این شادی کسی که در این دور خرمست تنها منست گرفتار در غمان یا در این زمانه شادمان کمست زین سان که می‌دهد من داد هر غمی انصاف ملک عالم مسلمست دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت آیا چه جاست این که همه روزه با نمست خواهی چو روز روشن دانی تو حال من از تیره شب بپرس که او نیز محرمست ای کاشکی میان منستی و پیوندی این چنین که میان من و غمست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/34 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بتا هلاک شود دوست در محبت دوست که زندگانی او در هلاک بودن اوست مرا جفا و وفای تو پیش یکسان است که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست مرا و تو گیتی به یک شکم زاده‌ست دو روح در بدنی چون دو مغز در یک پوست هر آنچه بر سر آزادگان رود علی‌الخصوص که از دست یار دلم ز دست به در برد سروبالایی خلاف عادت آن سروها که بر لب جوست به دوش چنان دیدمی که زلفینش گرفته بودم و دستم هنوز غالیه‌بوست چو گوی در همه عالم به جان بگردیدم ز دست و چوگان هنوز در پی گوست جماعتی به همین آب چشم بیرونی نظر کنند و ندانند کآتشم در توست ز دوست هر که تو بینی مراد مراد خاطر مراد خاطر اوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/19 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ می‌آورد دل شوریدهٔ ما را به بو، در کار می‌آورد که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصر او روشن که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد ز بیمِ غارتِ پُرخون رها کردم ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد به هم پیامی بر سرِ بیمار می‌آورد عجب می‌داشتم دیشب ز جام و پیمانه ولی مَنعَش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1099 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز که کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیاز ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای که مردِ راه نَیَندیشَد از نَشیب و فَراز طهارت ار نه به خونِ جگر کُنَد عاشق به قولِ مُفتیِ درست نیست نماز در این مُقامِ مجازی به جز پیاله مگیر در این سراچهٔ بازیچه، غیرِ مَباز که کِیدِ دشمنت از جان و جسم دارد باز فِکَنْد زمزمهٔ در حجاز و عراق نوایِ بانگِ غزلهایِ از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش گر به سرمنزل سِلمی رَسی ای بادِ صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه جای عزیز است به هم بر مَزَنَش گو حقِّ وفا با خط و خالت دارد محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنبرشِکَنَش سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش هر که ترسد ز ملال اندُهِ نه حلال سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش شعرِ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است آفرین بر نَفَسِ و لطفِ سخنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/949 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بِبُرد از من قرار و طاقت و هوش بتِ سنگین سیمین بناگوش ظریفی مَه وشی تُرکی قباپوش ز تابِ آتشِ سودایِ به سانِ دیگ دایم می‌زنم جوش چو پیراهن شوَم آسوده خاطر گَرَش همچون قبا گیرم در آغوش اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مِهرت از جانم فراموش بَر و دوشش بَر و دوشش بَر و دوش دوایِ تو دوایِ توست لبِ نوشش لبِ نوشش لبِ نوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/948 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش گر به سرمنزل سِلمی رَسی ای بادِ صبا چشم دارم که سلامی برسانی ز مَنَش به ادب نافه گشایی کن از آن زلفِ سیاه جای عزیز است به هم بر مَزَنَش گو حقِّ وفا با خط و خالت دارد محترم دار در آن طُرِّهٔ عَنبرشِکَنَش سِفله آن مست، که باشد خبر از خویشتنش عِرض و مال از درِ میخانه نشاید اندوخت هر که این آب خورَد رَخْت به دریا فِکَنَش هر که ترسد ز ملال اندُهِ نه حلال سَرِ ما و قدمش یا لبِ ما و دهنش شعرِ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است آفرین بر نَفَسِ و لطفِ سخنش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/949 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقتی سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی کردی بوی و ریحان‌ها گه نعره زدی گه جامه دریدی با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها ای مهر تو در وی مهر تو بر لب‌ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها تا خار غم آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به آن را که چنین دردی از پای دراندازد باید که فروشوید دست از همه درمان‌ها گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید چون حرم باشد سهل است بیابان‌ها هر تیر که در کیش است گر بر ریش آید ما نیز یکی باشیم از جمله قربان‌ها هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو باید که سپر باشد پیش همه پیکان‌ها گویند مگو چندین سخن از می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/488 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت طرب یافتم آن طناز را ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را امشب که بزم عارفان از رویت روشن است آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را دوش ای پسر می چشمت گواهی می‌دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را روی و آواز دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب را چشمان ترک و ابروان جان را به می‌زنند یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را شور غم چنین حیف است پنهان داشتن در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را پرغوغا شدست از فتنهٔ چشم ترسم که آشوبِ برهم زند را من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را تو مرغ به دام آورده‌ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/632 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را نتوان گفت که است دگر و دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است هر که در آتش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نیست خبر از دوست ندارد که ز باخبر است آدمی صورت اگر دفع کند شهوت آدمی شود ور نه همان جانور است شربت از دست چه و چه تلخ بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است من از لبت فهم سخن می‌نکنم هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/44 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نخستین باده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردند شراب بیخودی در جام کردند لب میگون جانان جام در داد شراب عاشقانش نام کردند کمند زلف خوبان دام کردند به گیتی هر کجا درد بود به هم کردند و نام کردند سر زلف بتان آرام نگرفت ز بس که بی‌آرام کردند به یک جولان دو عالم رام کردند ز بهر نقل مستان از لب و چشم مهیا پسته و بادام کردند از آن لب، کز در صد آفرین است نصیب بی‌دلان دشنام کردند به مجلس نیک و بد را جای دادند به جامی کار خاص و عام کردند به غمزه صد سخن با جان بگفتند به ز ابرو دو صد پیغام کردند جمال خویشتن را جلوه دادند به یک جلوه دو عالم رام کردند دلی را تا به دست آرند، هر دم سر زلفین خود را دام کردند نهان با محرمی رازی بگفتند جهانی را از آن اعلام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی را چرا بدنام کردند؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناگه بت من مست به بازار برآمد شور از سر بازار به یکبار برآمد بس جان که ز رخ او زار برآمد در صومعه و بتکده گذری کرد مؤمن ز و گبر، ز زنار برآمد شور و شغبی از در خمار برآمد در وقت مناجات خیال رخش افروخت فریاد و فغان از ابرار برآمد یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت سرمست و خرامان به سر دار برآمد از سوز شعلهٔ انوار برآمد باد در او بر سر آتش گذری کرد از آتش سوزان گل بی خار برآمد ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد باد سحر از خاک درش کرد حکایت صد نالهٔ زار از بیمار برآمد کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟ کز بوک و مگر جان خریدار برآمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/860 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم که دیده به دیدارِ دوست کردم باز چه شُکر گویَمَت ای کارسازِ بنده نواز که کیمیایِ مراد است، خاکِ کویِ نیاز ز مشکلاتِ طریقت عِنان مَتاب ای که مردِ راه نَیَندیشَد از نَشیب و فَراز طهارت ار نه به خونِ جگر کُنَد عاشق به قولِ مُفتیِ درست نیست نماز در این مُقامِ مجازی به جز پیاله مگیر در این سراچهٔ بازیچه، غیرِ مَباز که کِیدِ دشمنت از جان و جسم دارد باز فِکَنْد زمزمهٔ در حجاز و عراق نوایِ بانگِ غزلهایِ از ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/974 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟ نگوید: چون شد آخر آن بیمار چتوان کرد؟ ،_دلم_از_غم_به_جان_آرد چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟ ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟ ،_بر_من_همین_باشد_که_جان_در_راه_او_بازم اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟ چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟ مرا چون نیست از به جز تیمار و غم روزی ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟ عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/872 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی‌دانیم چون می‌زند سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که هر نو که در جهان آید ما به هزاردستانیم تنگ چشمان نظر به میوه کنند ما تماشاکنان بستانیم تو به سیمای شخص می‌نگری ما در آثار صنع حیرانیم هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم ترک جان عزیز بتوان گفت ترک یار عزیز نتوانیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/267 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد صورت کنند بر پرنیان و دیبا لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی حقا که در دهانش این انگبین نباشد گر هر که در جهان را شاید که بریزی با یار مهربانت باید که کین نباشد گر جان در پای ریزی ای در کار جان نباشد ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد حرام بادا بر یار سروبالا تردامنی که جانش در آستین نباشد به هیچ علت روی از تو برنپیچد الا گرش برانی علت جز این نباشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/527 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی پرخمست غم ز نوش کرد و گفت این شادی کسی که در این دور خرمست تنها منست گرفتار در غمان یا در این زمانه شادمان کمست زین سان که می‌دهد من داد هر غمی انصاف ملک عالم مسلمست دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت آیا چه جاست این که همه روزه با نمست خواهی چو روز روشن دانی تو حال من از تیره شب بپرس که او نیز محرمست ای کاشکی میان منستی و پیوندی این چنین که میان من و غمست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/34 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا وقتِ سحر بویی ز زلفِ می‌آورد دل شوریدهٔ ما را به بو، در کار می‌آورد که هر گُل کز غمش بِشْکُفت مِحنت بار می‌آورد فروغِ ماه می‌دیدم ز بامِ قصر او روشن که رو از شرمِ آن خورشید در دیوار می‌آورد ز بیمِ غارتِ پُرخون رها کردم ولی می‌ریخت خون و رَه بِدان هنجار می‌آورد به قولِ مطرب و ساقی، برون رفتم گَه و بی‌گَه کز آن راهِ گرانْ قاصد، خبرْ دشوارْ می‌آورد اگر تسبیح می‌فرمود، اگر زُنّار می‌آورد عَفَاالله چینِ ابرویَش اگر چه ناتوانم کرد به هم پیامی بر سرِ بیمار می‌آورد عجب می‌داشتم دیشب ز جام و پیمانه ولی مَنعَش نمی‌کردم که صوفی وار می‌آورد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1099 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو به سر افتاد شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد هان تا لب نستاند از دست کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد صاحب نظران این گرم چو آتش دانند که در خرمن من بیشتر افتاد نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد نه حریف غم او بود ولیکن با رستم دستان بزند هر که درافتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/582 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ،_ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ شب و روز آتش سودای همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ من مسکین فقیرم، با که گویم؟ چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟ هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟ به فریادم شب و روز از به دست او اسیرم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈