eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
نه اندر زمین نظیر تو نیست که چون رخ منیر تو نیست ندهم به قد و قامت سرو که چو بالای تو نیست در همه شهر ای کمان ابرو کس ندانم که صید تیر تو نیست دل مردم دگر کسی نبرد که نیست کان اسیر تو نیست گر بگیری نظیر من چه کنم که مرا در جهان نظیر تو نیست ظاهر آنست کان چو حدید درخور صدر چون حریر تو نیست همه عالم به رفت نام که در ضمیر تو نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/614 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد خلوت نشین جان را آه از حرم برآید گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه تا ره روان غم را خار از قدم برآید گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم آن کام برنیامد ترسم که دم برآید عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول کز تخم شاخ ندم برآید گویند دوستانم سودا و تا کی سودا ز خیزد ز غم برآید دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید هر دم ز سوز چنان بنالد کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/440 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم تو که از صورت حال ما بی‌خبری غم با تو نگویم که ندانی دردم ای که پندم دهی از و ملامت گویی تو نبودی که من این جام محبت تو برو مصلحت اندیش که من ترک جان دادم از این پیش که بسپردم عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم و گر این عهد به پایان نبرم من که روی از همه عالم به وصالت کردم شرط انصاف نباشد که بمانی فردم راست تو مرا شیفته می‌گردانی گرد عالم به چنین روز نه من می‌گردم خاک نعلین تو ای دوست نمی‌یارم شد تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم روز دیوان جزا دست من و دامن تو تا بگویی به چه جرم آزردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/341 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم ای به حسن تو صنم چشم فلک وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم حال درویش چنان است که خال تو سیاه جسم ریش چنان است که چشم تو سقیم چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم ای که اگر جان منت می‌باید چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو می‌برد از دست حکیم نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/274 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای طراوت برده از فردوس اعلی روی تو نادر است اندر نگارستان دنیی روی تو دختران مصر را کاسد شود بازار حسن گر چو یوسف پرده بردارد به دعوی روی تو گر چه از انگشت مانی بر نیاید چون تو نقش هر دم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو از و ماه و پری در چشم من گل ز من برد یا مه یا پری نی روی تو ماه و پروین از خجالت رخ فرو پوشد اگر آفتاب آسا کند در شب تجلی روی تو مردم چشمش بدرد پرده اعمی ز شوق گر درآید در خیال چشم اعمی روی تو روی هر جمالی را به مه خطاست گر رخی را ماه باید باری روی تو رسم تقوی می‌نهد در رای من کوس غارت می‌زند در ملک تقوی روی تو چون به هر وجهی بخواهد رفت جان از دست ما خوبتر وجهی بباید جستن اولی روی تو چشمم از زاری چو فرهاد است و لعل تو عقلم از شورش چو مجنون است و لیلی روی تو ملک مسلم گشت فرمان تو را تا چنین خطی مزور کرد انشی روی تو داشتند اصحاب خلوت حرف‌ها بر من ز بد تا تجلی کرد در بازار تقوی روی تو خرده بر مگیر ای جان که کاری خرد نیست سوختن در وانگه ساختن بی روی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/216 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را نتوان گفت که است دگر و دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است هر که در آتش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نیست خبر از دوست ندارد که ز باخبر است آدمی صورت اگر دفع کند شهوت آدمی شود ور نه همان جانور است شربت از دست چه و چه تلخ بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است من از لبت فهم سخن می‌نکنم هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/44 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد گلبانگِ سربلندی بر آسمان توان زد قَدِّ خمیدهٔ ما سهلت نماید اما بر چشمِ دشمنان تیر، از این کمان توان زد در خانقه نگنجد اسرارِ جامِ میِ مُغانه هم با مُغان توان زد درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان ماییم و کهنه کآتش در آن توان زد عشق است و داوِ اول بر نقدِ جان توان زد گر دولتِ وصالت خواهد دری گشودن سرها بدین تَخَیُّل بر آستان توان زد عشق و شباب و رندی مجموعهٔ مراد است چون جمع شد معانی گویِ بیان توان زد شد رهزنِ سلامت زلفِ تو وین عجب نیست گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد حافظ به حَقِّ قرآن کز شِید و زرق بازآی باشد که گویِ عیشی در این جهان توان زد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1090 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز ز رویِ صدق و صفا گشته با دَمساز رفیقِ چه غم دارد از نَشیب و فراز غمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گوی رقیب که نیست سینهٔ اربابِ کینه محرمِ راز اگر چه حُسنِ تو از غیر مُستَغنیست من آن نیَم که از این آیم باز چه گویَمَت که ز سوزِ درون چه می‌بینم ز اشک پُرس حکایت که من نیَم غَمّاز که کرد نرگسِ مستش سیَه به سرمهٔ ناز بدین سپاس که مجلس مُنَّوَر است به دوست گَرَت چو شمع جفایی رِسَد بسوز و بساز غَرَض کِرشمهٔ حُسن است ور نه نیست جمالِ دولتِ محمود را به زلفِ ایاز غزل سُرایی ناهید صرفه‌ای نَبَرَد در آن مَقام که برآورد آواز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/975 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای صبا گر بُگذری بر ساحلِ رودِ اَرَس بوسه زن بر خاکِ آن وادی و مُشکین کُن نَفَس پُر صدایِ ساربانان بینی و بانگِ جرس مَحمِلِ جانان ببوس، به زاری عرضه دار کز فِراقت سوختم ای مهربان فریاد رس من که قولِ ناصحان را خوانَدمی قولِ رَباب گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس عشرتِ شبگیر کن، مِی نوش کاندر راهِ شَبرُوان را آشنایی‌هاست با میرِ عَسَس ،_کارِ_بازی_نیست_ای_دل،_سر_بِباز زان که گویِ نَتْوان زد به چوگانِ هوس دل به رَغبت می‌سپارد جان به چشمِ مستِ گر چه هشیاران ندادند اختیارِ خود به کس طوطیان در شِکَّرِستان کامرانی می‌کنند و از تَحَسُّر دست بر سر می‌زند مسکین مگس نامِ گر برآید بر زبانِ کِلکِ دوست از جنابِ حضرتِ شاهم بس است این مُلتَمَس ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/965 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دانی که چیست دولت؟ دیدار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از دوستان جانی مشکل توان بریدن خواهم شدن به بستان چون غنچه با تنگ وآنجا به نیک نامی پیراهنی دریدن گه چون نسیم با راز نهفته گفتن گه سر از بلبلان شنیدن بوسیدن لب اول ز دست مگذار کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن گویی برفت از یاد شاه یحیی یا رب به یادش آور درویش پروریدن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/826 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز ز رویِ صدق و صفا گشته با دَمساز رفیقِ چه غم دارد از نَشیب و فراز غمِ حبیب نهان بِه ز گفت و گوی رقیب که نیست سینهٔ اربابِ کینه محرمِ راز اگر چه حُسنِ تو از غیر مُستَغنیست من آن نیَم که از این آیم باز چه گویَمَت که ز سوزِ درون چه می‌بینم ز اشک پُرس حکایت که من نیَم غَمّاز که کرد نرگسِ مستش سیَه به سرمهٔ ناز بدین سپاس که مجلس مُنَّوَر است به دوست گَرَت چو شمع جفایی رِسَد بسوز و بساز غَرَض کِرشمهٔ حُسن است ور نه نیست جمالِ دولتِ محمود را به زلفِ ایاز غزل سُرایی ناهید صرفه‌ای نَبَرَد در آن مَقام که برآورد آواز ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/975 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را نتوان گفت که است دگر و دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است هر که در آتش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نیست خبر از دوست ندارد که ز باخبر است آدمی صورت اگر دفع کند شهوت آدمی شود ور نه همان جانور است شربت از دست چه و چه تلخ بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است من از لبت فهم سخن می‌نکنم هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/44 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه اندر زمین نظیر تو نیست که چون رخ منیر تو نیست ندهم به قد و قامت سرو که چو بالای تو نیست در همه شهر ای کمان ابرو کس ندانم که صید تیر تو نیست دل مردم دگر کسی نبرد که نیست کان اسیر تو نیست گر بگیری نظیر من چه کنم که مرا در جهان نظیر تو نیست ظاهر آنست کان چو حدید درخور صدر چون حریر تو نیست همه عالم به رفت نام که در ضمیر تو نیست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/614 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم ای به حسن تو صنم چشم فلک وی به مثل تو ولد مادر ایام عقیم حال درویش چنان است که خال تو سیاه جسم ریش چنان است که چشم تو سقیم چشم جادوی تو بی واسطه کحل کحیل طاق ابروی تو بی شائبه وسمه وسیم ای که اگر جان منت می‌باید چاره‌ای نیست در این مسأله الا تسلیم نه طریق حکما بود ولی چشم بیمار تو می‌برد از دست حکیم نیامیزد و عفت با هم چند پنهان کنی آواز دهل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/274 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از ما کو رستمی در طریق امن و آسایش بلاست ریش باد آن که با درد تو خواهد مرهمی رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی گریه چه سنجد پیش استغنای کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/739 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید گر پرتوی ز رویت در کنج خاطر افتد خلوت نشین جان را آه از حرم برآید گلدسته امیدی بر جان عاشقان نه تا ره روان غم را خار از قدم برآید گفتی به کام روزی با تو دمی برآرم آن کام برنیامد ترسم که دم برآید عاشق بگشتم ار چه دانسته بودم اول کز تخم شاخ ندم برآید گویند دوستانم سودا و تا کی سودا ز خیزد ز غم برآید دل رفت و صبر و دانش ما مانده‌ایم و جانی ور زان که غم غم توست آن نیز هم برآید هر دم ز سوز چنان بنالد کز شعر سوزناکش دود از قلم برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/440 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈