eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
با همه مهر و با منش کینست چه کنم حظ بخت من اینست شاید ای تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمینست ننهد پای تا نبیند جای هر که را چشم مصلحت بینست مثل و چنبر طفل و مار رنگینست دردمند فراق سر ننهد مگر آن شب که گور بالینست گریه گو بر هلاک من مکنید که نه این نوبت نخستینست لازمست احتمال چندین جور که محبت هزار چندینست گر هزارم جواب تلخ دهی اعتقاد من آن که مرد اگر شیر در کمند آرد چون کمندش گرفت مسکینست تن به نیستی درده چاره با سخت بازوان اینست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/23 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم مگر به ببینم خیال دوست اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست مردم هلال عید بدیدند و پیش ما عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست ما را دگر به سرو بلند التفات نیست از دوستی قامت بااعتدال دوست زان بیخودم که عاشق نباشدش پروای از اشتغال دوست ای گرد دیده دگر مگرد یا دیده جای بود یا خیال دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/45 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم چو التماس برآمد هلاک باکی نیست کجاست تیر بلا گو بیا که من سپرم ببند یک ای آسمان دریچه بر آفتاب که امشب است با ندانم این شب قدر است یا ستاره روز تویی برابر من یا خیال در نظرم خوشا هوای و در بستان اگر نبودی تشویش سحرم بدین دو دیده که امشب تو را همی‌بینم دریغ باشد فردا که دیگری نگرم روان تشنه برآساید از وجود فرات مرا فرات ز سر برگذشت و تشنه‌ترم چو می‌ندیدمت از شوق بی‌خبر بودم کنون که با تو نشستم ز ذوق بی‌خبرم سخن بگوی که بیگانه پیش ما کس نیست به غیر و همین ساعتش زبان ببرم میان ما به جز این پیرهن نخواهد بود و گر حجاب شود تا به دامنش بدرم مگوی از این درد جان نخواهد برد بگو کجا برم آن جان که از غمت ببرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/327 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار باید که هر چه یار کند بر مراد اختیار کند زینهار از کسی که در غم دوست پیش بیگانه کند بار یاران بکش که دامن آن برد کاحتمال خار کند خانه در خراباتست نیکنامی در او چه کار کند شهربند هوای مباش سگ شهر استخوان شکار کند هر شبی یار شاهدی بودن روز هشیاریت خمار کند قاضی شهر عاشقان باید که به یک شاهد اختصار کند سر سرای سلطانست نادر آن جا کسی گذار کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/491 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار ترک رضای کند در رضای یار گر بر وجود عاشق نهند تیغ بیند خطای و نبیند خطای یار یار از برای گرفتن طریق نیست ما بکشیم از برای یار یاران شنیده‌ام که بیابان گرفته‌اند بی‌طاقت از ملامت خلق و جفای یار من ره نمی‌برم مگر آن جا که کوی دوست من سر نمی‌نهم مگر آن جا که پای یار گفتی هوای باغ در ایام ما را به در نمی‌رود از سر هوای یار بستان بی مشاهده دیدن مجاهده‌ست ور صد درخت بنشانی به جای یار ای باد اگر به روحانیان روی یار قدیم را برسانی دعای یار ما را ز درد تو با کس حدیث نیست هم پیش یار گفته شود ماجرای یار هر کس میان جمعی و و گوشه‌ای بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/420 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
همی‌زنم سرد بر امید کسی که یاد از من به سال‌ها به چشم رحم به رویم نظر همی‌نکند به دست جور و جفا گوشمال داده بسی دلم ببرد و به جان می‌ندهد کسی به شهر این کند به جای کسی به هر چه در نگرم نقش روی او بینم که دیده در همه عالم بدین صفت به دست چه شیر سیه چه مورچه‌ای به دام هجر چه باز سفید چه مگسی عجب مدار ز من روی زرد و زار که کوه کاه شود گر برد جفای خسی بر آستان وصالت نهاده سر بر آستین خیالت نبوده دسترسی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/109 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که فروشد مشتری بر وی بجوشد یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد همچنان عاشق نباشد ور بود نباشد هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید ور حریف مجلست را زهر فرمایی بنوشد شمع پیشت روشنایی نزد آتش می‌نماید گل به دستت پیش یوسف می‌فروشد سود بازرگان دریا بی‌خطر ممکن نگردد هر که مقصودش تو باشی تا دارد بکوشد برگ چشمم می‌نخوشد در زمستان فراقت وین عجب کاندر زمستان برگ‌های تر بخوشد هر که معشوقی ندارد عمر ضایع می‌گذارد همچنان باشد هر که بر آتش نجوشد تا غمی پنهان نباشد رقتی پیدا نگردد هم دیدست تا چو می‌خروشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/518 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر کسی را نتوان گفت که است دگر و دگر است نه هر آن چشم که بینند سیاه است و سپید یا سپیدی ز سیاهی بشناسد بصر است هر که در آتش نبود طاقت سوز گو به نزدیک مرو کآفت پروانه پر است گر من از دوست بنالم نیست خبر از دوست ندارد که ز باخبر است آدمی صورت اگر دفع کند شهوت آدمی شود ور نه همان جانور است شربت از دست چه و چه تلخ بده ای دوست که مستسقی از آن تشنه‌تر است من از لبت فهم سخن می‌نکنم هرچ از آن تلخترم گر تو بگویی شکر است ور به تیغم بزنی با تو مرا خصمی نیست خصم آنم که میان من و تیغت سپر است من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر بند پایی که به دست تو بود تاج سر است دست به جفا نگسلد از دامن دوست ترک لؤلؤ نتوان گفت که دریا خطر است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/44 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر نسیم از بوستان توست الحان از دوستان توست چون خضر دید آن لب جان‌بخش گفتا که آب چشمهٔ حیوان دهان توست یوسف به بندگیت کمر بسته بر میان بودش یقین که ملک ملاحت از آن توست هر شاهدی که در نظر آمد به در نیافت راه که آنجا مکان توست هرگز نشان ز چشمهٔ کوثر شنیده‌ای کاو را نشانی از دهن بی‌نشان توست از رشک آفتاب جمالت بر آسمان هر ماه ماه دیدم چون ابروان توست این باد روح‌پرور از انفاس گویی مگر ز طرهٔ عنبرفشان توست صد پیرهن قبا کنم از خرمی اگر بینم که دست من چو کمر در میان توست گفتند میهمانی عشاق می‌کنی به بوسه‌ای ز لبت میهمان توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناچار هر که روی نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود ای تو نیز شوخی معاف دار کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک نه چون تو پاکدامن و پاکیزه بود ای گوی حسن برده ز روزگار مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود مویی چنین دریغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشک بو بود پندارم آن که با تو ندارد تعلقی نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم گم کرده هرآینه در جست و جو بود بر می‌نیاید از تنگم تمام چون کسی که به چاهی فرو بود سپاس دار و جفا بین و دم مزن کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/467 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم این بی تو که پروای تماشا دارم کافرم گر باغ و سر صحرا دارم بر گذرم بی تو و در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم که نه بر مرغان چمن شیفته‌ام که نه سودای رخ حمرا دارم بر روی تو چون مستم واله به رخ و نسرین چه تمنا دارم گر چه نبود دست من و دامن تو هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم سر من دار که چشم از همگان در دوزم دست من گیر که دست از دو جهان وادارم با توام یک از هشت بهشت اولیتر من که امروز چنینم غم فردا دارم که به معنی ز توام که به صورت نسب از آدم و حوا دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/324 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی که روی چون از دوستان بپوشیدی من از جفای زمان نخفتم دوش تو را چه بود که تا می‌خروشیدی قضا به مظلوم و محروم دگر نمی‌شود ای بس که کوشیدی کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر که غم هجران تلخ نوشیدی به مقتضای زمان اقتصار کن که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/153 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام ببردی از من مهر هر کجا صنمیست مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام به کام با تو التماس من است بسا که فرورفت و برنیامد کام مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق نه پای رفتن از این نه جای مقام چه دشمنی تو که از دست و مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اَقدام ملامتم نکند هر که معرفت دارد که می‌بستاند ز دست عقل زمام مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام اگر زبان مرا روزگار دربندد به در سخن آیند ریزه‌های عظام بر آتش غم کدام که نسوخت گر این سخن برود در جهان نماند خام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/352 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا چو آرزوی روی آن نگار آید چو زار آید میان انجمن از لعل او چو آرم یاد مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید ز رنگ مرا روی آید یاد ز شکل سبزه مرا یاد خط یار آید گلی به دست من آید چو روی تو هیهات هزار سال دگر گر چنین آید خسان بر از باغ وصل او و مرا ز جمالش نصیب خار آید طمع مدار وصالی که بی فراق بود هرآینه پس هر مستیی خمار آید مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت که راضیم به نسیمی کز آن دیار آید فراق یار به یک بار بیخ صبر بکند بهار وصل ندانم که کی به بار آید دلا اگر چه که تلخست بیخ صبر ولی چو بر امید وصالست آید پس از تحمل سختی امید وصل مراست که از شب و تریاک هم ز مار آید ز چرخ عربده جو بس خدنگ تیر جفا بجست و در مردان هوشیار آید چو عمر گر گذر کنی بر من مرا همان از عمر در آید بجز را ز کار و بار جهان گر شهیست عار آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/441 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار ببرد به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد اگر آب حیاتست در دهان و لبش مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد گر ایستاد حریفی اسیر بماند و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار بلای که فرهاد کوهکن بکشد کسان عتاب کنندم که ترک بگوی به نقد اگر نکشد این سخن بکشد به عابد اوثان اگر بباید کشت مرا چه حاجت کشتن که وثن بکشد به دوستی کردم ز چشم شوخش گفت عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد به یک که برآمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد به گفت که من جمعم ای مرا از آن چه که پروانه بکشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/523 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گو خلق بدانند که من عاشق و مستم آوازه درست است که من توبه شکستم گر دشمنم ایذا کند و دوست ملامت من فارغم از هر چه بگویند که هستم ای که مطلوب تو و ریا بود از بند تو برخاستم و بنشستم از روی نگارین تو بیزارم اگر من تا روی تو دیدم به دگر کس نگرستم زین پیش برآمیختمی با همه مردم تا یار بدیدم در اغیار ببستم ای ساقی از آن پیش که مستم کنی از می من ز نظر در قد و بالای تو مستم شب‌ها گذرد بر من از اندیشه رویت تا روز نه من خفته نه همسایه ز دستم حیف است سخن گفتن با هر کس از آن لب دشنام به من ده که درودت بفرستم دیریست که به از تو می‌گفت این بت نه عجب باشد اگر من بپرستم بند همه غم‌های جهان بر من بود در بند تو افتادم و از جمله برستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/348 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم مگر به ببینم خیال دوست اینک علی الصباح نظر بر جمال دوست مردم هلال عید بدیدند و پیش ما عیدست و آنک ابروی همچون هلال دوست ما را دگر به سرو بلند التفات نیست از دوستی قامت بااعتدال دوست زان بیخودم که عاشق نباشدش پروای از اشتغال دوست ای گرد دیده دگر مگرد یا دیده جای بود یا خیال دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/45 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
که دست تشنه می‌گیرد به آبی خداوندان فضل آخر ثوابی توقع دارم از زبانت اگر تلخ است و گر جوابی تو و گر آیی بر من بدان ماند که گنجی در خرابی به چشمانت که گر زهرم فرستی چنان نوشم که اگر سروی به بالای تو باشد نباشد بر سر سرو آفتابی پری روی از نظر غایب نگردد اگر صد بار بربندد نقابی بدان تا یک رویت ببینم شب و روز آرزومندم به امیدم هست اگر عطشان نمیرد که باز آید به جوی رفته آبی هلاک می‌خواهد آن مور که پنجه کردن با عقابی شبی دانم که در زندان هجران سحرگاهم به گوش آید خطابی که چون فراق ما کشیدی نخواهی دید در دوزخ عذابی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/176 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که بازآیی گرش به تیغ زنی روی بازپس نکند چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگانی چنان نکند به مدتی یاد دوستی نکنی که یاد تو نتواند که یک نکند ندانمت که اجازت نوشت و فتوی داد که خلق بریزی مکن که کس نکند اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار شکرفروش چنین ظلم بر مگس نکند بنال اگر دوستان داری که هیچ از این در قفس نکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/489 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس نگذشت در تا تو به خاطر منی یک از درون من خیمه به در نمی‌زنی مهرگیاه عهد من تازه‌تر است هر زمان ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم مقبل هر دو عالمم گر تو قبول می‌کنی چون تو بدیع صورتی بی سبب کدورتی عهد وفای دوستان حیف بود که بشکنی صبر به طاقت آمد از بار کشیدن غمت چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی از همه کس رمیده‌ام با تو درآرمیده‌ام جمع نمی‌شود دگر هر چه تو می‌پراکنی ای اگر فراق او و آتش اشتیاق او در تو اثر نمی‌کند تو نه که آهنی هم به در تو آمدم از تو که خصم و حاکمی چاره پای بستگان نیست به جز فروتنی اگر جزع کنی ور نکنی چه فایده سخت کمان چه غم گر تو ضعیف جوشنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/81 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی دیوِ بِه از حورِ گره‌پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر گوشه که باشد که تو بستانی با من کشتهٔ هجران بنشین تا مگر زنده شوم زآن روحانی گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند بامدادت که ببینند و من از حیرانی گرم از پیش برانی و به شوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی بندگان را نبود جز غم آزادی و من پادشاهی کنم ار بنده زین سخن‌های که غم توست خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی نفسی بنده‌نوازی کن و بنشین ار چند آتشی نیست که او را به دمی بنشانی سخن زنده‌دلان گوش کن از کشته چون زنده نباشد که تو در وی جانی این توانی که نیایی ز در باز لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/72 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاش کان عیار که من کشته اویم بار دیگر بگذشتی که کند زنده به بویم ترک من گفت و به ترکش نتوانم که بگویم چه کنم نیست چون او ز آهن و رویم تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم تا ماندم اندر عقبش پرسم و پویم دشمن هر از دوستی او تا چه دید از من مسکین که ملول است ز لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا مگر آن گه که کند کوزه‌گر از خاک سبویم همه بر من چه زنی زخم فراق ای مه نه منم تنها کاندر خم چوگان تو گویم هر کجا حسنیست ثنا گفتم و وصفش تو چنان حسنی که ندانم که چه گویم دوش می‌گفت که غم ما هیچ ندارد می‌نداند که گرم سر برود دست نشویم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/265 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرو سیمینا به صحرا می‌روی نیک بدعهدی که بی ما می‌روی کس بدین شوخی و رعنایی نرفت خود چنینی یا به عمدا می‌روی روی پنهان دارد از مردم پری تو پری روی آشکارا می‌روی گر تماشا می‌کنی در نگر یا به تماشا می‌روی می‌نوازی بنده را یا می‌کشی می‌نشینی یک یا می‌روی اندرونم با تو می‌آید ولیک خائفم گر دست غوغا می‌روی ما اندر قید فرمان توایم تا کجا دیگر به یغما می‌روی جان نخواهد بردن از تو هیچ شهر بگرفتی به صحرا می‌روی گر قدم بر چشم من نهاد دیده بر ره می‌نهم تا می‌روی ما به دشنام از تو راضی گشته‌ایم وز دعای ما به سودا می‌روی گر چه آرام از ما می‌رود همچنین می‌رو که می‌روی دیده و همراه توست تا نپنداری که تنها می‌روی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/52 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد راست گویی به تن مرده روان بازآمد بخت پیروز که با ما به خصومت می‌بود بامداد از در من صلح کنان بازآمد پیر بودم ز جفای فلک و جور زمان باز پیرانه سرم جوان بازآمد دوست بازآمد و دشمن به مصیبت بنشست باد نوروز علی رغم خزان بازآمد مژدگانی بده ای که سختی بگذشت دل گرانی مکن ای جسم که جان بازآمد باور از بخت ندارم که به صلح از در من آن بت سنگ سخت کمان بازآمد تا تو بازآمدی ای مونس جان از در غیب هر که در سر داشت از آن بازآمد روی تو حرامست مگر را که به سودای تو از هر که جهان بازآمد دوستان عیب مگیرید و ملامت مکنید کاین حدیثیست که از وی نتوان بازآمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/515 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو به سر افتاد شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد هان تا لب نستاند از دست کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد صاحب نظران این گرم چو آتش دانند که در خرمن من بیشتر افتاد نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد نه حریف غم او بود ولیکن با رستم دستان بزند هر که درافتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/582 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈