بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند
برقع برافکن تا بهشت از حور #زیور برکند
زان روی و خال #دلستان برکش نقاب پرنیان
تا پیش رویت آسمان آن خال اختر برکند
خلقی چو من بر روی تو آشفته همچون موی تو
پای آن نهد در کوی تو کاول #دل از سر برکند
زان عارض فر#خنده #خو نه رنگ دارد #گل نه بو
انگشت غیرت را بگو تا چشم عبهر برکند
ما خار غم در پای جان در کویت ای #گلرخ روان
وان گه که را پروای آن کز پای نشتر برکند
ماه است رویت یا ملک قند است لعلت یا نمک
بنمای پیکر تا فلک مهر از دوپیکر برکند
باری به #ناز و #دلبری گر سوی صحرا بگذری
واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند
#سعدی چو شد هندوی تو هل تا پرستد روی تو
کاو خیمه زد پهلوی تو فردای محشر برکند
#بخرام_بالله_تا_صبا_بیخ_صنوبر_برکند #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/490
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناچار هر که #صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای #گل تو نیز شوخی #بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه #خو بود
ای گوی حسن برده ز #خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده #دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از #دل تنگم #نفس تمام
چون #ناله کسی که به چاهی فرو بود
#سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#ناچار_هر_که_صاحب_روی_نکو_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/467
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو را سریست که با ما فرو نمیآید
مرا #دلی که صبوری از او نمیآید
کدام دیده به روی تو باز شد همه عمر
که آب دیده به رویش فرو نمیآید
جز این قدر نتوان گفت بر جمال تو عیب
که مهربانی از آن طبع و #خو نمیآید
چه جور کز خم چوگان زلف مشکینت
بر اوفتاده مسکین چو گو نمیآید
اگر هزار گزند آید از تو بر #دل ریش
بد از منست که گویم نکو نمیآید
گر از حدیث تو کوته کنم زبان امید
که هیچ حاصل از این گفت و گو نمیآید
گمان برند که در عودسوز سینه من
بمرد آتش معنی که بو نمیآید
چه عاشقست که فریاد دردناکش نیست
چه مجلسست کز او های و هو نمیآید
به شیر بود مگر شور #عشق #سعدی را
که پیر گشت و تغیر در او نمیآید
#تو_را_سریست_که_با_ما_فرو_نمیآید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/432
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز
رخی کز او متصور نمیشود آرام
چرا نمودی و دیگر نمینمایی باز
در دو لختی چشمان شوخ #دلبندت
چه کردهام که به رویم نمیگشایی باز
اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست
من از تو دست ندارم به بیوفایی باز
شراب وصل تو در کام جان من ازلیست
هنوز مستم از آن جام آشنایی باز
دلی که بر سر کوی تو گم کنم هیهات
که جز به روی تو بینم به روشنایی باز
تو را هر آینه باید به شهر دیگر رفت
که #دل نماند در این شهر تا ربایی باز
عوام خلق ملامت کنند صوفی را
کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز
اگر حلاوت مستی بدانی ای هشیار
به عمر #خود نبری #نام پارسایی باز
گرت چو #سعدی از این در نوالهای بخشند
برو که #خو نکنی هرگز از گدایی باز
#بزرگ_دولت_آن_کز_درش_تو_آیی_باز #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/407
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیده از دیدار #خوبان برگرفتن مشکلست
هر که ما را این نصیحت میکند بیحاصلست
یار #زیبا گر هزارت وحشت از وی در #دلست
بامدادان روی او دیدن صباح مقبلست
آن که در چاه زنخدانش #دل بیچارگان
چون ملک محبوس در زندان چاه بابلست
پیش از این من دعوی پرهیزگاری کردمی
باز میگویم که هر دعوی که کردم باطلست
زهر نزدیک خردمندان اگر چه قاتلست
چون ز دست دوست میگیری شفای عاجلست
من قدم بیرون نمییارم نهاد از کوی دوست
دوستان معذور داریدم که پایم در #گلست
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن تا تو گویی عاقلست
آن که میگوید نظر در صورت #خوبان خطاست
او همین صورت همی بیند ز معنی غافلست
ساربان آهسته ران کآرام جان در محملست
چارپایان بار بر پشتند و ما را بر #دلست
گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان #شیرین منزلست
#سعدی آسانست با هر کس گرفتن دوستی
لیک چون پیوند شد #خو باز کردن مشکلست
#دیده_از_دیدار_خوبان_برگرفتن_مشکلست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/120
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناچار هر که #صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای #گل تو نیز شوخی #بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه #خو بود
ای گوی حسن برده ز #خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده #دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از #دل تنگم #نفس تمام
چون #ناله کسی که به چاهی فرو بود
#سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#ناچار_هر_که_صاحب_روی_نکو_بود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/467
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈