eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
آن شکر که پرنوش دهانی دارد نه من که خلق جهانی دارد به تماشای درخت چمنش حاجت نیست هر که در خانه چنو سرو روانی دارد کافران از بت بی‌جان چه تمتع دارند باری آن بت بپرستند که جانی دارد ابرویش خم به کمان ماند و قد راست به تیر کس ندیدم که چنین تیر و کمانی دارد علت آنست که وقتی سخنی می‌گوید ور نه معلوم نبودی که دهانی دارد حجت آنست که وقتی کمری می‌بندد ور نه مفهوم نگشتی که میانی دارد ای که گفتی مرو اندر پی با کسی گوی که در دست عنانی دارد داغیست که تا مرگ نیاید نرود هر که بر چهره از این داغ نشانی دارد کشتی از این موج به در نتوان برد که نه بحریست محبت که کرانی دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/561 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که من از تو برگیرد ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن که پیش تیر غمت سپر گیرد چو تلخ عیشی من بشنوی به درآی که گر به درآیی جهان شکر گیرد به خسته برگذری صحتش فرازآید به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم خیالت از در و بامم به عنف درگیرد مکن که روز جمالت سر آید ار شبی به دست دعا دامن سحر گیرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/551 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که من از تو برگیرد ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن که پیش تیر غمت سپر گیرد چو تلخ عیشی من بشنوی به درآی که گر به درآیی جهان شکر گیرد به خسته برگذری صحتش فرازآید به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم خیالت از در و بامم به عنف درگیرد مکن که روز جمالت سر آید ار شبی به دست دعا دامن سحر گیرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/551 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار ببرد به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد اگر آب حیاتست در دهان و لبش مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد گر ایستاد حریفی اسیر بماند و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار بلای که فرهاد کوهکن بکشد کسان عتاب کنندم که ترک بگوی به نقد اگر نکشد این سخن بکشد به عابد اوثان اگر بباید کشت مرا چه حاجت کشتن که وثن بکشد به دوستی کردم ز چشم شوخش گفت عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد به یک که برآمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد به گفت که من جمعم ای مرا از آن چه که پروانه بکشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/523 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند برقع برافکن تا بهشت از حور برکند زان روی و خال برکش نقاب پرنیان تا پیش رویت آسمان آن خال اختر برکند خلقی چو من بر روی تو آشفته همچون موی تو پای آن نهد در کوی تو کاول از سر برکند زان عارض فر نه رنگ دارد نه بو انگشت غیرت را بگو تا چشم عبهر برکند ما خار غم در پای جان در کویت ای روان وان گه که را پروای آن کز پای نشتر برکند ماه است رویت یا ملک قند است لعلت یا نمک بنمای پیکر تا فلک مهر از دوپیکر برکند باری به و گر سوی صحرا بگذری واله شود کبک دری طاووس شهپر برکند چو شد هندوی تو هل تا پرستد روی تو کاو خیمه زد پهلوی تو فردای محشر برکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/490 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی تو می‌نماید آینهٔ ما کآینه پاکیزه است و روی تو چون می روشن در آبگینهٔ خویِ جمیل از جمالِ روی تو پیدا هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت از تو نباشد به هیچ روی شکیبا صیدِ بیابان سر از کمند بپیچد ما همه پیچیده در کمند تو عمدا طایرِ مسکین که مهر بست به جایی گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا غیرتم آید شکایت از تو به هر کس درد اَحِبّا نمی‌برم به اطبا برخیِ جانت شوم که افق را پیش بمیرد چراغدانِ ثریا گر تو شکر آستین نفشانی هر مگسی طوطیی شوند شکرخا لعبت اگر تُرُش ننشیند مدعیانش طمع کنند به حلوا مردِ تماشای باغِ حسن تو دستْ فرومایگان برند به یغما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/422 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکست عهد مودت نگار برید مهر و وفا یار سست پیوندم به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن نپسندم اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم بیار ساقی سرمست جام باده بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم به خاک پای تو سوگند و جان زنده که من به پای تو در مردن آرزومندم بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم به گفت که از این سخن بگریز کجا روم که به زندان دربندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/336 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب آن روی است یا برگ سمن یا رب آن قد است یا سرو چمن بر سمن کس دید جعد مشکبار در چمن کس دید سرو سیمتن عقل چون پروانه گردید و نیافت چون تو در هزاران انجمن سخت مشتاقیم پیمانی بکن سخت مجروحیم پیکانی بکن وه کدامت همه است یا رفتار یا لب یا سخن گر سر ما اینک جان و سر ور سر ما داری اینک مال و تن گر نوازی ور کشی فرمان تو راست بنده‌ایم اینک سر و تیغ و کفن صعقه می‌خواهی حجابی در گذار فتنه می‌جویی نقابی بر فکن من کیم کانجا که کوی توست در نمی‌گنجد حدیث ما و من ای ز وصلت خانه‌ها دار الشفا وی ز هجرت بیت‌ها بیت الحزن وقت آن آمد که خاک مرده را باد ریزد آب حیوان در دهن پاره گرداند زلیخای صبا بر یوسف پیرهن نطفه شبنم در ارحام زمین شاهد گشت و طفل یاسمن فیح ریحان است یا بوی بهشت خاک است یا باد ختن بر گذر تا خیره گردد سروبن در نگر تا تیره گردد نسترن بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان بر هم شکن شاهدان چستند ساقی گو بیار عاشقان مستند مطرب گو بزن سغبه خلقم چو صوفی در کنش شهره شهرم چو غازی بر رسن تربیت را حله گو در ما مپوش عافیت را پرده گو بر ما متن چرخ با صد چشم چون روی تو دید صد زبان می‌خواست تا گوید حسن ناسزا شنید از خاص و عام سرزنش کشید از مرد و زن گر عاشقی پایی بکوب عاشقا گر مفلسی دستی بزن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/261 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیمت برود چون تو به آیی و آب چو تو در و گفتار آیی این همه جلوه طاووس و خرامیدن او بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی چند بار آخرت ای به نصیحت گفتم دیده بردوز نباید که گرفتار آیی مه چنین نباشد تو مگر دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی گر تو صد بار بیایی به سر کشته چشم باشد مترصد که دگربار آیی سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی کس نماند که به دیدار تو واله نشود چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی دیگر ای باد حدیث و سنبل نکنی گر بر آن سنبل زلف و رخسار آیی دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی دختر انفاس تو بس ببرد به چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/202 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی از اوصاف تو حرفی ز کتابی از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین گر باز کنند از شکن زلف تو تابی بر دیده نظران ببستی ترسی که ببینند خیال تو به از نمکدان دهانت خون می‌رود از چو نمک کبابی تا عذر زلیخا بنهد منکر عشاق یوسف صفت از چهره برانداز نقابی بی روی توام جنت فردوس نباید کاین تشنگی از من نبرد هیچ مشغول تو را گر بگذارند به دوزخ با یاد تو دردش نکند هیچ عذابی باری به طریق کرمم بنده تا بشنوی از هر بن موییم جوابی در من منگر تا دگران چشم ندارند کز دست گدایان نتوان کرد ثوابی آب سخنم می‌رود از طبع چو آتش چون آتش رویت که از او می‌چکد آبی یاران همه با یار و من خسته طلبکار هر کس به سر آبی و به سرابی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/180 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باد بامدادی می‌روی به شادی پیوند روح کردی پیغام دوست دادی بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی شاد آمدی و خرم فر بخت بادی تا من در این سرایم این در ندیده بودم کامروز پیش چشمم در بوستان گشادی چون روند و آیند این و تو در برابر من چون سرو بایستادی ایدون که می‌نماید در روزگار حسنت بس فتنه‌ها بزاید تو فتنه از که زادی اول چراغ بودی آهسته گشتی آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی خواهم که بامدادی بیرون روی به صحرا تا بوستان بریزد بامدادی یاری که با قرینی الفت گرفته باشد هر وقت یادش آید تو دم به دم به یادی گر در غمت بمیرم شادی به روزگارت پیوسته نیکوان را غم و شادی جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیرد آن است داغ کاول نظر نهادی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/162 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر به تحفه جانان هزار جان آری محقر است نشاید که بر زبان آری حدیث جان بر جانان همین مثل باشد که زر به کان بری و به بوستان آری هنوز در ای آفتاب رخ نگذشت که سایه‌ای به سر یار مهربان آری تو را چه غم که مرا در غمت نگیرد تو پادشاه کجا یاد پاسبان آری ز حسن روی تو بر دین خلق می‌ترسم که بدعتی که نبوده‌ست در جهان آری کس از کناری در روی تو نگه نکند که عاقبت نه به شوخیش در میان آری ز چشم مست تو واجب کند که هشیاران حذر کنند ولی تاختن نهان آری جواب تلخ چه داری بگوی و باک مدار که شهد محض بود چون تو بر دهان آری و گر به درآیی چه جای مرهم ریش که ممکن است که در جسم مرده جان آری یکی لطیفه ز من بشنو ای که در آفاق سفر کنی و لطایف ز بحر و کان آری گرت بدایع نباشد اندر بار به پیش اهل و قرابت چه ارمغان آری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/125 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری از آن به قوت بازوی مغروری گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد میسرت نشود عاشقی و مستوری بهشت روی من آن لعبت پری رخسار که در بهشت نباشد به لطف او حوری به گریه گفتمش ای سرو قد سیم اندام اگر چه سرو نباشد بر او سوری درشتخویی و بدعهدی از تو نپسندند که منظری و منظوری تو در میان خلایق به چشم اهل نظر چنان که در شب تاریک پاره نوری اگر به حسن تو باشد طبیب در آفاق کس از خدای نخواهد شفای رنجوری ز کبر و چنان می‌کنی به مردم چشم که بی گمان می‌برد که مخموری من از تو دست نخواهم به بی‌وفایی داشت تو هر گناه که بکن که مغفوری ز چند گونه سخن رفت و در میان آمد حدیث عاشقی و مفلسی و مهجوری به گفت که سخن دراز مکن میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری چو سایه هیچ کس است آدمی که هیچش نیست مرا از این چه که چون آفتاب مشهوری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/118 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی به صد دفتر نشاید گفت حسب‌الحال مشتاقی کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّي عَلی عَهْدی وَ میثاقی نگویم نسبتی دارم به نزدیکان درگاهت که را بر تو می‌بندم به سالوسیّ و زرّاقی أَخِلّائی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی مَریضُ العِشْقِ یَبْری وَ یَشْکو إِلَی الرّاقی نشان عاشق آن باشد که شب با روز پیوندد تو را گر می‌گیرد نه درد عشاقی قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السَّمِّ تَرْیاقی قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی أَنَا المَجْنونُ أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ مگر فلک باشد بدین فر دیداری مگر ملک باشد بدین پاکیزه اخلاقی لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ تَقْوی عَلی صیدی وَ هَذَا الظَّبْیُ فی یسبینی بِأَحْداقِ نه حسنت آخری دارد نه را سخن پایان بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی بازار و آتش ما تیز می‌کنی گر فرح افزای می‌خوری ور قصد جان کنی طرب انگیز می‌کنی بر تلخ عیشی من اگر آیدت شاید که شکرآمیز می‌کنی حیران دست و دشنه مانده‌ام کآهنگ من چه می‌کنی شکفت همانا که فریاد سحرخیز می‌کنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/62 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چشمت و بر اثر طعم دهانت از شکر زنهار از آن تبسم که می‌کنی کز شکوفه سیراب شمعی به پیش روی تو گفتم که برکنم حاجت به نیست که مهتاب دوش آرزوی بود یک زمان امشب نظر به روی تو از در عاشق سر بر کنار دوست کیمخت خارپشت ز سنجاب زان سوی بحر آتش اگر به لطف رفتن به روی آتشم از آب ز آب روان و سبزه و صحرا و زار با من مگو که چشم در احباب زهرم مده به دست رقیبان تندخوی از دست بده که ز جُلّاب دگر به گوشه وحدت نمی‌رود خلوت و صحبت اصحاب هر باب از این کتاب نگارین که برکنی همچون بهشت گویی از آن باب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/42 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبارکست نظر بر جمال دوست بر از درخت امید وصال دوست بختم نخفته بود که از بامداد برخاستم به طالع فر فال دوست از برون شو ای غم دنیا و آخرت یا خانه جای رخت بود یا مجال دوست خواهم که بیخ صحبت اغیار برکنم در باغ رها نکنم جز نهال دوست تشریف داد و رفت ندانم ز بیخودی کاین دوست بود در نظرم یا خیال دوست هوشم نماند و عقل برفت و سخن نبست مقبل کسی که محو شود در کمال دوست حجاب نیست تو آیینه پاک دار زنگارخورده چون بنماید جمال دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/450 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست درآمد از درم دوست لب زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در به شدم که این اوست رضوان در خلد باز کردند کز عطر مشام روح بوست پیش قدمش به سر دویدم در پای فتادمش که ای دوست یک باره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نیکوست بر من که چو یکتاست پیراهن غم چو ده توست چشمش به کرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست گفتم همه نیکوییست لیکن اینست که بی‌وفا و بدخوست بشنو دعای گر چه همه عالمت دعاگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/17 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می‌خندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم چه داری خبر از مقدم دوست بر گریه همی‌آید و بر تو تا تبسم چه کنی بی‌خبر از مبسم دوست ای نسیم سحر از من به بگوی که کسی جز تو ندانم که بود محرم دوست گو کم یار برای اغیار مگیر دشمن این نیک پسندد که تو گیری کم دوست تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست من نه آنم که عدو گفت تو دانی نیک که ندارد دشمن خبر از عالم دوست نی نی ای باد مرو حال من خسته مگوی تا غباری ننشیند به خرم دوست هر کسی را غم و را همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/365 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یا رب آن روی است یا برگ سمن یا رب آن قد است یا سرو چمن بر سمن کس دید جعد مشکبار در چمن کس دید سرو سیمتن عقل چون پروانه گردید و نیافت چون تو در هزاران انجمن سخت مشتاقیم پیمانی بکن سخت مجروحیم پیکانی بکن وه کدامت همه است یا رفتار یا لب یا سخن گر سر ما اینک جان و سر ور سر ما داری اینک مال و تن گر نوازی ور کشی فرمان تو راست بنده‌ایم اینک سر و تیغ و کفن صعقه می‌خواهی حجابی در گذار فتنه می‌جویی نقابی بر فکن من کیم کانجا که کوی توست در نمی‌گنجد حدیث ما و من ای ز وصلت خانه‌ها دار الشفا وی ز هجرت بیت‌ها بیت الحزن وقت آن آمد که خاک مرده را باد ریزد آب حیوان در دهن پاره گرداند زلیخای صبا بر یوسف پیرهن نطفه شبنم در ارحام زمین شاهد گشت و طفل یاسمن فیح ریحان است یا بوی بهشت خاک است یا باد ختن بر گذر تا خیره گردد سروبن در نگر تا تیره گردد نسترن بارگاه زاهدان در هم نورد کارگاه صوفیان بر هم شکن شاهدان چستند ساقی گو بیار عاشقان مستند مطرب گو بزن سغبه خلقم چو صوفی در کنش شهره شهرم چو غازی بر رسن تربیت را حله گو در ما مپوش عافیت را پرده گو بر ما متن چرخ با صد چشم چون روی تو دید صد زبان می‌خواست تا گوید حسن ناسزا شنید از خاص و عام سرزنش کشید از مرد و زن گر عاشقی پایی بکوب عاشقا گر مفلسی دستی بزن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/261 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد چو سوخته روزی در انجمن بکشد به لطف اگر بخرامد هزار ببرد به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد اگر آب حیاتست در دهان و لبش مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد گر ایستاد حریفی اسیر بماند و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار بلای که فرهاد کوهکن بکشد کسان عتاب کنندم که ترک بگوی به نقد اگر نکشد این سخن بکشد به عابد اوثان اگر بباید کشت مرا چه حاجت کشتن که وثن بکشد به دوستی کردم ز چشم شوخش گفت عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد به یک که برآمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد به گفت که من جمعم ای مرا از آن چه که پروانه بکشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/523 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد کجا روم که من از تو برگیرد ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن که پیش تیر غمت سپر گیرد چو تلخ عیشی من بشنوی به درآی که گر به درآیی جهان شکر گیرد به خسته برگذری صحتش فرازآید به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد دو چشم مست تو شهری به غمزه‌ای ببرند کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد گر از جفای تو در کنج خانه بنشینم خیالت از در و بامم به عنف درگیرد مکن که روز جمالت سر آید ار شبی به دست دعا دامن سحر گیرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/551 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیمت برود چون تو به آیی و آب چو تو در و گفتار آیی این همه جلوه طاووس و خرامیدن او بار دیگر نکند گر تو به رفتار آیی چند بار آخرت ای به نصیحت گفتم دیده بردوز نباید که گرفتار آیی مه چنین نباشد تو مگر دل چنین سخت نباشد تو مگر خارایی گر تو صد بار بیایی به سر کشته چشم باشد مترصد که دگربار آیی سپر از تیغ تو در روی کشیدن نهی است من خصومت نکنم گر تو به پیکار آیی کس نماند که به دیدار تو واله نشود چون تو لعبت ز پس پرده پدیدار آیی دیگر ای باد حدیث و سنبل نکنی گر بر آن سنبل زلف و رخسار آیی دوست دارم که کست دوست ندارد جز من حیف باشد که تو در خاطر اغیار آیی دختر انفاس تو بس ببرد به چنین صورت و معنی که تو می‌آرایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/202 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکست عهد مودت نگار برید مهر و وفا یار سست پیوندم به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن نپسندم اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم بیار ساقی سرمست جام باده بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم به خاک پای تو سوگند و جان زنده که من به پای تو در مردن آرزومندم بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم به گفت که از این سخن بگریز کجا روم که به زندان دربندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/336 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست درآمد از درم دوست لب زنان چو غنچه در پوست چون دیدمش آن رخ نگارین در به شدم که این اوست رضوان در خلد باز کردند کز عطر مشام روح بوست پیش قدمش به سر دویدم در پای فتادمش که ای دوست یک باره به ترک ما بگفتی زنهار نگویی این نه نیکوست بر من که چو یکتاست پیراهن غم چو ده توست چشمش به کرشمه گفت با من در نرگس مست من چه آهوست گفتم همه نیکوییست لیکن اینست که بی‌وفا و بدخوست بشنو دعای گر چه همه عالمت دعاگوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/17 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈