eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
معلمت همه شوخی و آموخت جفا و و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار دستان سرای عاشق را بباید از تو سخن گفتن دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت مگر دهان تو آموخت تنگی از من وجود من ز میان تو آموخت بلای تو بنیاد زهد و بیخ ورع چنان بکند که صوفی قلندری آموخت دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت من آدمی به چنین شکل و قد و و روش ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت به خلق فروبرده پنجه کاین حناست ندانمش که به قتل که شاطری آموخت چنین بگریم از این پس که مرد بتواند در آب دیده شناوری آموخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/399 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مشتاق توام با همه جوری و جفایی محبوب منی با همه جرمی و خطایی من به چه ارزم که تمنای تو ورزم در حضرت سلطان که برد گدایی صاحب نظران محبت نپسندند وان گه سپر انداختن از تیر بلایی باید که سری در نظرش هیچ نیرزد آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت دشنام تو که ز بیگانه دعایی جز عهد و وفای تو که محلول نگردد هر عهد که بستم بود و هوایی گر دست دهد دولت آنم که سر در پای سمند تو کنم نعل بهایی شاید که به بر سر خاکم بنویسند این بود که با دوست به سر برد وفایی خون در آزرده نهان چند بماند شک نیست که سر برکند این درد به جایی شرط کرم آنست که با درد بمیری و نخواهی ز در خلق دوایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/190 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا رسد که برآرم هزار چو که احتمال ندارم ز دوستان ورقی خبر برید به که عهد می‌شکند تو نیز اگر بتوانی ببند بار تحول اَمَااُخالِصُ وُدّی؟ اَلَم اُراعِکَ جَهدی؟ فَکَیْفَتَنقُضُ عَهدی؟ وَ فیمَ تَهجُرُنی؟ قُل! اگر چه مالک رقی و پادشاه به حقی همت حلال نباشد ز بنده تغافل مَنِالمُبَلّغُ عَنّی اِلیٰ مُعَذِّب ِ قلبی اِذا جَرَحْتَفُؤادی بِسَیْف ِ لَحْظُکَ فَاقْتُل تو آن کمند نداری که من خلاص بیابم اسیر ماندم و درمان تحمل است و تذلل لَأوْضَحَنَّبِسِرّی و لَو تَهَتَّکَ سِتْری اذَالْاَحِبَّةُتَرضیٰ دَعِ اللَّوائِمَ تَعذُل وفا و عهد مودت میان اهل ارادت نه چون بقای شکوفه‌ست و تَمِیلُبَینَ یَدَینا و تَمِیلُ اِلَینا لَقَدشَدَدتَ عَلَینا اِلامَ تَعقِدُ فَاحلُل مرا که چشم ارادت به روی و موی تو باشد دلیل صدق نباشد نظر به و سنبل فُتاتُشَعرِکَ مِسکٌ اِنِ اتّخَذت عبیرا وَ حَشوُثَوبِکَ وردٌ و طِیبُ فِیکَ قَرَنفُل تو تأمل نمی‌کنی که ببینی که هیچ بار ندیدت که سیر شد ز تأمل ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/370 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست هزار جان عزیزت فدای جان ای دوست چنان به دام تو الفت گرفت مرغ که یاد می‌نکند عهد آشیان ای دوست گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست دلی شکسته و جانی نهاده بر کف دست بگو بیار که گویم بگیر هان ای دوست تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان ای دوست جفا مکن که بزرگان به خرده‌ای ز رهی چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست به لطف اگر بخوری من روا باشد به قهرم از نظر مران ای دوست مناسب لب لعلت حدیث بایستی جواب تلخ بدیعست از آن دهان ای دوست مرا رضای تو باید نه زندگانی اگر مراد تو قتلست وارهان ای دوست که گفت از آسیب بگریزد به دوستی که می‌برد گمان ای دوست که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/638 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مجنون را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است فرهاد را از آن چه که ترش کند این را شکیب نیست گر آن را ملالت است عذرا که بخواند حدیث داند که آب دیدهٔ وامق رسالت است مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار کاین ره که برگرفت به جایی است ای مدعی که می‌گذری بر کنار آب ما را که غرقه‌ایم ندانی چه حالت است زین در کجا رویم که ما را به خاک او واو را به ما که بریزد حوالت است گر سر قدم نمی‌کنمش پیش اهل سر بر نمی‌کنم که مقام خجالت است جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است جز سر هر چه بگویی بطالت است ما را دگر معامله با هیچکس نماند بیعی که بی حضور تو کردم اقالت است از هر جفات بوی وفایی همی‌ دهد در هر تعنتیت هزار استمالت است بشوی لوح از نقش غیر او علمی که ره به حق ننماید جهالت است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/144 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند عیش خلوت به تماشای ماند می حلالست کسی را که بود خانه بهشت خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی من بگویم به لب چشمه حیوان ماند تا سر زلف پریشان تو محبوب منست روزگارم به سر زلف پریشان ماند چه کند کشته که نگوید غم تو مپندار که ریزی و پنهان ماند هر که چون موم به رخت نرم نشد زینهار از سختش که به سندان ماند نادر افتد که یکی به وصالت ندهد یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک من چنان زار بگریم که به باران ماند طعنه بر حیرت نه به انصاف زدی کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست حیوانیست که بالاش به انسان ماند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/508 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرویا! روی از من متاب بی‌خطا کشتن چه می‌بینی صواب دوش در در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به از درون سوزناک و چشم تر نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب هر که باز آید ز در پندارم اوست تشنه مسکین آب پندارد سراب ناوکش را جان درویشان هدف ناخنش را مسکینان خضاب او سخن می‌گوید و می‌برد و او نمک می‌ریزد و مردم کباب حیف باشد بر چنان تن پیرهن ظلم باشد بر چنان صورت نقاب خوی به دامان از بناگوشش بگیر تا بگیرد جامه‌ات بوی فتنه باشد شاهدی به دست سرگران از و سرمست از بامدادی تا به شب رویت مپوش تا بپوشانی جمال آفتاب گر در برش چو چنگ گوشمالت باید چون رباب !_روی_خوب_از_من_متاب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/455 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دوستان به جان بخریم ور جهان دشمن است غم نخوریم گر به می‌زند معشوق گو بزن جان من که ما سپریم آن که صبر از جمال او نبود به ضرورت جفای او ببریم گر به خشم است و گر به عین رضا نگهی باز کن که منتظریم یک نظر بر جمال طلعت دوست گر به جان می‌دهند تا بخریم گر تو گویی خلاف عقل است این عاقلان دیگرند و ما دگریم باش تا ما همی‌ریزد ما در آن دست و قبضه می‌نگریم گر برانند و گر ببخشایند ما بر این در گدای یک نظریم دوست چندان که می‌کشد ما را ما به فضل خدای زنده‌تریم زهر قاتل از دستش گو بیاور که چون شکر بخوریم ای نسیم صبا ز روضه انس برگذر پیش از آن که درگذریم تو خداوندگار باکرمی گر چه ما بندگان بی هنریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/268 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد صورت کنند بر پرنیان و دیبا لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی حقا که در دهانش این انگبین نباشد گر هر که در جهان را شاید که بریزی با یار مهربانت باید که کین نباشد گر جان در پای ریزی ای در کار جان نباشد ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد حرام بادا بر یار سروبالا تردامنی که جانش در آستین نباشد به هیچ علت روی از تو برنپیچد الا گرش برانی علت جز این نباشد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/527 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند ز سیر نباشد ز عیش بس نکند در این روش که تویی پیش هر که بازآیی گرش به تیغ زنی روی بازپس نکند چنان به پای تو در مردن آرزومندم که زندگانی چنان نکند به مدتی یاد دوستی نکنی که یاد تو نتواند که یک نکند ندانمت که اجازت نوشت و فتوی داد که خلق بریزی مکن که کس نکند اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدار شکرفروش چنین ظلم بر مگس نکند بنال اگر دوستان داری که هیچ از این در قفس نکند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/489 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس این کند که ز یار و دیار برگردد کند هرآینه چون روزگار برگردد تنکدلی که نیارد کشید زحمت ملامتش نکنند ار ز خار برگردد به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند ضرورتست که بیچاره وار برگردد به آب تیغ اجل تشنه است مرغ که نیم کشته به چند بار برگردد به سنگ حوادث کسی چه چاره کند جز این قدر که به پهلو چو مار برگردد دلم نماند پس این چیست هر ساعت که در دو دیده یاقوت بار برگردد گر از دیار به وحشت ملول شد گمان مبر که به معنی ز یار برگردد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/575 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کس از این نمک ندارد که تو ای داری دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری ملکا مها نگارا صنما بتا متحیرم ندانم که تو چه داری نظری به لشکری کن که هزار بریزی به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری صفت رخام دارد تن نرم دل سخت نیز با او نه کم از رخام داری همه دیده‌ها به سویت نگران حسن رویت منت آن کمینه مرغم که اسیر دام داری چه مخالفت بدیدی که مخالطت بریدی مگر آن که ما گداییم و تو احتشام داری به جز این گنه ندانم که محب و مهربانم به چه جرم دیگر از من سر انتقام داری گله از تو حاش لله نکنند و نباشد مگر از وفای عهدی که نه بر دوام داری نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم که تو در نشستی و سر مقام داری سخن لطیف نه سخن که قند مصری خجل است از این حلاوت که تو در کلام داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/124 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاروانی شکر از مصر به آید اگر آن یار سفرکرده ما بازآید گو تو بازآی که گر منت در است پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید نام و ننگ و و دین گو برود این مقدار چیست تا در نظر عاشق جانباز آید من این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید اگر این داغ جگرسوز که بر جان من است بر کوه نهی سنگ به آواز آید من همان روز که روی تو بدیدم گفتم هیچ شک نیست که از روی چنین آید هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس آن که محبوب من است از همه ممتاز آید گر تو بازآیی و بر بروی هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/438 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند تا دگربار که بیند که به ما پیوندند خیلتاشان جفاکار و محبان ملول خیمه را همچو از صحبت ما برکندند آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند ما همانیم که بودیم و محبت باقیست ترک صحبت نکند که به مهر آکندند عیب دهنان نیست که می‌ریزند جرم نظرانست که می‌بندند مرض نه دردیست که می‌شاید گفت با طبیبان که در این باب نه دانشمندند ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند که در این مرحله بیچاره اسیری چندند طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند مهر آنان که به ما خرسندند مجلس یاران بی نیست شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/501 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کارم چو زلف یار پریشان و درهمست پشتم به سان ابروی پرخمست غم ز نوش کرد و گفت این شادی کسی که در این دور خرمست تنها منست گرفتار در غمان یا در این زمانه شادمان کمست زین سان که می‌دهد من داد هر غمی انصاف ملک عالم مسلمست دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت آیا چه جاست این که همه روزه با نمست خواهی چو روز روشن دانی تو حال من از تیره شب بپرس که او نیز محرمست ای کاشکی میان منستی و پیوندی این چنین که میان من و غمست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/34 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فریاد من از فراق یار است وافغان من از غم نگار است بی روی چو ماه آن نگارین رخسارهٔ من به نگار است خون جگرم ز فرقت تو از دیده روانه در کنار است درد من ز حد گذشته‌ست جانم ز فراق بی‌قرار است کس را ز غم من آگهی نیست آوخ که جهان نه پایدار است از دست زمانه در عذابم زان جان و همی فکار است چه کنی شکایت از دوست چون شادی و غم نه برقرار است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/43 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
فراق را از سنگ سختتر باید مرا که با شوق بر نمی‌آید هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید اگر چه هر چه جهانت به خریدارند منت به جان بخرم تا کسی نیفزاید بکش چنان که توانی که بنده را نرسد خلاف آن چه خداوندگار فرماید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید مپرس کشته را چونی چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید پدر که چون تو جگرگوشه از خدا می‌خواست خبر نداشت که دیگر چه فتنه می‌زاید توانگرا در رحمت به روی درویشان مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید به اگر تشنه‌ای حلالت باد تو دیر که مرا عمر نمی‌پاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/445 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمری به بوی یاری کردیم انتظاری زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری از دولت وصالش حاصل نشد مرادی وز محنت فراقش بر بماند باری هر دم غم فراقش بر نهاد باری هر لحظه دست هجرش در شکست خاری ای زلف تو کمندی ابروی تو کمانی وی قامت تو سروی وی روی تو دانم که فارغی تو از حال و درد کاو را در انتظارت شد دو دیده باری دریاب عاشقان را کافزون کند صفا را بشنو تو این سخن را کاین یادگار داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/129 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شکست عهد مودت نگار برید مهر و وفا یار سست پیوندم به خاک پای عزیزان که از محبت دوست دل از محبت دنیا و آخرت کندم تطاولی که تو کردی به دوستی با من من آن به دشمن نپسندم اگر چه مهر بریدی و عهد بشکستی هنوز بر سر پیمان و عهد و سوگندم بیار ساقی سرمست جام باده بده به رغم مناصح که می‌دهد پندم من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی‌حساب فرزندم به خاک پای تو سوگند و جان زنده که من به پای تو در مردن آرزومندم بیا بیا صنما کز سر پریشانی نماند جز سر زلف تو هیچ پابندم به گفت که از این سخن بگریز کجا روم که به زندان دربندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/336 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شراب از دست سلسبیلست و گر میخواران سبیلست نمی‌دانم رطب را چاشنی چیست همی‌ بینم که خرما بر نخیلست نه وسمست آن به خضیبست نه سرمست آن به جادویی کحیلست سرانگشتان نه در حنا که در قتیلست الا ای کاروان محمل برانید که ما را بند بر پای رحیلست هر آن شب در فراق روی لیلی که بر مجنون رود لیلی طویلست کمندش می‌دواند پای مشتاق بیابان را نپرسد چند میلست چو مور افتان و خیزان رفت باید و گر ره به پای پیلست حبیب آن جا که دستی برفشاند محب ار سر نیفشاند بخیلست ز ما گر طاعت آید و ز ایشان گر قبیح آید جمیلست بدیل دوستان گیرند و یاران ولیکن شاهد ما بی‌بدیلست سخن بیرون مگوی از سخن و دیگر قال و قیلست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/35 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سروی چو تو می‌باید تا باغ بیاراید ور در همه باغستان سروی نبود شاید در عقل نمی‌گنجد در وهم نمی‌آید کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید چندان مشتاقان بربود لب لعلت کاندر همه شهر اکنون نیست که برباید هر کس سر سودایی دارند و تمنایی من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید گر سر برود قطعا در پای نگارینش سهلست ولی ترسم کاو دست نیالاید حقا که مرا دنیا بی دوست نمی‌باید با تفرقه خاطر دنیا به چه کار آید سرهاست در این سودا چون حلقه زنان بر در تا بخت بلند این در بر روی که بگشاید ترسم نکند لیلی هرگز به وفا میلی تا مجنون از دیده نپالاید بر خسته نبخشاید آن سرکش سنگین باشد که چو بازآید بر کشته ببخشاید ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید گویند چرا از نپرهیزد من مستم از این معنی هشیار سری باید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/446 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرو ایستاده به چو تو رفتار می‌کنی طوطی خموش به چو تو گفتار می‌کنی کس به اختیار به مهرت نمی‌دهد دامی نهاده‌ای که گرفتار می‌کنی تو چه فتنه‌ای که به چشمان ترک مست تاراج عقل مردم هشیار می‌کنی از دوستی که دارم و غیرت که می‌برم خشم آیدم که چشم به اغیار می‌کنی گفتی نظر خطاست تو می‌بری رواست خود کرده جرم و خلق گنهکار می‌کنی هرگز فرامشت نشود دفتر خلاف با دوستان چنین که تو تکرار می‌کنی دستان به تازه بیچارگان خضاب هرگز کس این کند که تو عیار می‌کنی با دشمنان موافق و با دوستان به خشم یاری نباشد این که تو با یار می‌کنی تا من سماع می‌شنوم پند نشنوم ای مدعی نصیحت بی‌کار می‌کنی گر تیغ می‌زنی سپر اینک وجود من صلح است از این طرف که تو پیکار می‌کنی از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب کز آفتاب روی به دیوار می‌کنی زنهار از سنگین کافرش کافر چه غم چو تو زنهار می‌کنی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/64 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سرمست درآمد از خرابات با عقل خراب در مناجات بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات دل برده مجلس او پروانه به شادی و سعادات جان در ره او به عجز می‌گفت کای مالک عرصه کرامات از پیاده‌ای چه خیزد ای بر رخ تو هزار شه مات حقا و به جانت ار توان کرد با تو به هزار جان ملاقات گر چشم به صبر بودی جز ندیدمی مهمات تا باقی عمر بر چه آید بر باد شد آن چه رفت هیهات صافی چو بشد به دور زین پس من و دردی خرابات ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/444 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست بیا بیا که توام بیا ای دوست اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست سرم فدای قفای ملامتست چه باک گرم بود سخن دشمن از قفا ای دوست به اگر بخرامی جهان خراب کنی به خسته اگر تشنه‌ای هلا ای دوست چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد به از تو ستانند ای دوست وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر به حق آن که نیم یار بی‌وفا ای دوست هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست غم تو دست برآورد و چشمم ریخت مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست اگر به آمدی هلا برخیز و گر به بردن آمدی بیا ای دوست بساز با من رنجور ای یار ببخش بر من مسکین بی‌نوا ای دوست حدیث اگر نشنوی چه چاره کند به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/639 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈