eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
در ماند و یار از دست رفت دوستان دستی که کار از دست رفت ای عجب گر من رسم در کام کی رسم چون روزگار از دست رفت بخت و رای و زور و زر بودم دریغ کاندر این غم هر چهار از دست رفت و سودا و در سر بماند صبر و آرام و قرار از دست رفت گر من از پای اندرآیم گو درآی بهتر از من صد هزار از دست رفت بیم جان کاین بار می‌خورد ور نه این چند بار از دست رفت مرکب سودا جهانیدن چه سود چون زمام اختیار از دست رفت با یار آسان بود باز اکنون که یار از دست رفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/601 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به حدیث در نیایی که لبت شکر نریزد نچمی که شاخ طوبی به ستیزه بر نریزد هوس تو هیچ طبعی نپزد که سر نبازد ز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد دلم از غمت زمانی نتواند ار ننالد مژه یک دم آب حسرت نشکیبد ار نریزد که نه من ز دست نبرم به عاقبت جان تو مرا بکش که ز تو نریزد درر است لفظ ز فراز بحر معنی چه کند به دامنی در که به دوست بر نریزد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/546 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به حدیث در نیایی که لبت شکر نریزد نچمی که شاخ طوبی به ستیزه بر نریزد هوس تو هیچ طبعی نپزد که سر نبازد ز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد دلم از غمت زمانی نتواند ار ننالد مژه یک دم آب حسرت نشکیبد ار نریزد که نه من ز دست نبرم به عاقبت جان تو مرا بکش که ز تو نریزد درر است لفظ ز فراز بحر معنی چه کند به دامنی در که به دوست بر نریزد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/546 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به حسن من هیچ در نمی‌باید جز این دقیقه که با دوستان نمی‌پاید حلاوتیست لب لعل آبدارش را که در حدیث نیاید چو در حدیث آید ز چشم غمزده می‌رود به حسرت آن که او به گوشه چشم التفات فرماید بیا که دم به دمت یاد می‌رود هر چند که یاد آب به جز تشنگی نیفزاید امیدوار تو جمعی که روی بنمایی اگر چه فتنه نشاید که روی بنماید نخست اگر می‌روی به قتل بریز که گر نریزی از دیده‌ام بپالاید به انتظار تو آبی که می‌رود از چشم به آب چشم نماند که چشمه می‌زاید کنند هر کسی از حضرتت تمنایی خلاف همت من کز توام تو می‌باید شکر به دست ترش روی خادمم مفرست و گر به دست زهر می‌دهی شاید تو همچو کعبه عزیز اوفتاده‌ای در اصل که هر که وصل تو جهان بپیماید من آن قیاس نکردم که زور بازوی عنان عقل ز دست حکیم برباید نگفتمت که به ترکان نظر مکن چو ترک ترک نگفتی تحملت باید در سرای در این شهر اگر کسی که روی نبیند به برانداید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/448 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که هرگز نمی‌گردد فراموش حلالش باد اگر بریزد که سر در پای او که بر دوش نصیحتگوی ما عقلی ندارد برو گو در صلاح کوش دهل از خلق پنهان نشاید کرد و آتش سرپوش بیا ای دوست ور دشمن ببیند چه کرد گو می‌بین و می‌جوش تو از ما فارغ و ما با تو همراه ز ما فریاد می‌آید تو خاموش حدیث حسن از دیگری پرس که در تو حیران است و مدهوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/383 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی تنم اسقیانی و دعانی افتضح و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم یا غریب الحسن رفقا بالغریب خون درویشان مریز ای محتشم گر نکردستی به پنجه تیز ما لذاک الکف مخضوبا بدم قد ملکت القلب ملکا دائما خواهی اکنون عدل کن ستم گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم لا ابالی ان دعالی او شتم یا قضیب البان ما هذا الوقوف گر خلاف سرو می‌خواهی بچم عمرها پرهیز می‌کردم ز ما حسبت الان الا قد هجم خلیانی نحو منظوری اقف تا چو از سر بسوزم تا قدم در ازل رفته‌ست ما را دوستی لا تخونونی فعهدی ماانصرم بذل روحی فیک امر هین خود چه باشد در کف حاتم درم بنده‌ام تا زنده‌ام بی لم ازل عبدا و اوصالی رمم شنعة العذال عندی لم تفد کز ازل بر من کشیدند این رقم گر بنالم وقتی از زخمی قدیم لا تلومونی فجرحی ما التحم ان ترد محو البرایا فانکشف تا وجود خلق ریزی در عدم عقل و صبر از من چه می‌جویی که کلما اسست بنیانا هدم انت فی قلبی الم تعلم به کز نصیحت کن نمی‌بیند الم جان صرف کن در پای دوست ان غایات الامانی تغتنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/361 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بی‌تو حرام است به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست دامن دولت چو به دست اوفتاد گر بهلی باز نیاید به دست این چه نظر بود که بریخت؟ وین چه نمک بود که ریشم بخست؟ هر که بیفتاد به تیرت نخاست وان که درآمد به کمندت نجست ما به تو یکباره مقید شدیم مرغ به دام آمد و ماهی به شست صبر قفا و به راهی گریخت عقل بلا دید و به کنجی نشست بار مذلت بتوانم کشید عهد محبت نتوانم شکست وین رمقی نیز که هست از وجود پیش وجودت نتوان گفت هست هرگز اگر راه به معنی برد سجدهٔ صورت نکند بت‌پرست مستی خمرش نکند آرزو هر که چو شود از مست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/322 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن کس که از او صبر محال است و سکونم بگذشت ده انگشت فروبرده به پرسید که چونی ز غم و درد جدایی گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد از دست زبان‌ها به تحمل چو ستونم مشنو که همه عمر جفا برده‌ام از کس جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم بیم است چو غم تو نویسم کآتش به قلم در فتد از سوز درونم آنان که مرا عاقل و هشیار کو تا بنویسند گواهی به جنونم شمشیر برآور که مرادم سر ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/285 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم؟ من اهل دوزخم ار بی تو زنده شد که در بهشت نیارد خدایْ غمگینم ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود جهان نمی‌بینم چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه پیش بالینم ضرورت است که عهد وفا به سر برمت و گر جفا به سر آید هزار چندینم نه هاونم که بنالم به کوفتی از یار چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان به هر جفا که توانی که سنگ چو آمدمت تا چو ثنا گویم چو بکردی زبان تحسینم مرا پلنگ به سرپنجه اِی نگار نکشت تو می‌کشی به سر پنجهٔ نگارینم چو آهو بسوخت در تنگ برفت در همه آفاق بوی مُشکینم هنر بیار و زبان آوری مکن چه حاجت است بگوید شکر که ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/283 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی بنای مهر نمودی که پایدار نماند مرا به بند ببستی از کمند بجستی دلم شکستی و رفتی خلاف مودت به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی چراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکن کس این سرای نبندد در این چنین که تو بستی گرم عذاب نمایی به داغ و درد جدایی شکنجه صبر ندارم بریز و رستی بیا که ما سر هستی و کبریا و رعونت به پای نهادیم و پای بر سر هستی گرت به گوشه چشمی نظر بود به اسیران دوای درد من اول که بی‌گناه بخستی هر آن کست که ببیند روا بود که بگوید که من بهشت بدیدم به راستی و درستی گرت کسی بپرستد ملامتش نکنم من تو هم در آینه بنگر که بپرستی عجب مدار که به یاد دوست بنالد که موجب شوق است و خمر علت مستی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/174 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آخر نگاهی باز کن وقتی که بر ما بگذری یا کبر منعت می‌کند کز دوستان یاد آوری هرگز نبود اندر ختن بر صورتی چندین فتن هرگز نباشد در چمن سروی بدین منظری صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین یا صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری ز ابروی زنگارین کمان گر پرده برداری عیان تا قوس باشد در جهان دیگر نبیند مشتری بالای سرو بوستان رویی ندارد خورشید با رویی چنان مویی ندارد عنبری تا نقش می‌بندد فلک کس را نبوده‌ست این نمک ماهی ندانم یا ملک فرزند آدم یا پری تا به مهرت داده‌ام در بحر فکر افتاده‌ام چون در نماز استاده‌ام گویی به محرابم دری دیگر نمی‌دانم طریق از دست رفتم چون غریق آنک دهانت چون عقیق از بس که می‌خوری گر رفته باشم جهان بازآیدم رفته روان گر همچنین دامن کشان بالای خاکم بگذری از نعلش آتش می‌جهد نعلم در آتش می‌نهد گر دیگری جان می‌دهد تو جان می‌پروری هر کس که دعوی می‌کند کاو با تو انسی می‌کند در عهد موسی می‌کند آواز گاو سامری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/152 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت‌ها یک دم برآسودی تنم قال مولائی لطرفی تنم اسقیانی و دعانی افتضح و مستوری نیامیزد به هم ما به مسکینی سلاح انداختیم لا تحلوا قتل من القی السلم یا غریب الحسن رفقا بالغریب خون درویشان مریز ای محتشم گر نکردستی به پنجه تیز ما لذاک الکف مخضوبا بدم قد ملکت القلب ملکا دائما خواهی اکنون عدل کن ستم گر بخوانی ور برانی بنده‌ایم لا ابالی ان دعالی او شتم یا قضیب البان ما هذا الوقوف گر خلاف سرو می‌خواهی بچم عمرها پرهیز می‌کردم ز ما حسبت الان الا قد هجم خلیانی نحو منظوری اقف تا چو از سر بسوزم تا قدم در ازل رفته‌ست ما را دوستی لا تخونونی فعهدی ماانصرم بذل روحی فیک امر هین خود چه باشد در کف حاتم درم بنده‌ام تا زنده‌ام بی لم ازل عبدا و اوصالی رمم شنعة العذال عندی لم تفد کز ازل بر من کشیدند این رقم گر بنالم وقتی از زخمی قدیم لا تلومونی فجرحی ما التحم ان ترد محو البرایا فانکشف تا وجود خلق ریزی در عدم عقل و صبر از من چه می‌جویی که کلما اسست بنیانا هدم انت فی قلبی الم تعلم به کز نصیحت کن نمی‌بیند الم جان صرف کن در پای دوست ان غایات الامانی تغتنم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/361 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم بپرس حال من آخر چو بگذری روزی که چون همی‌گذرد روزگار مسکینم؟ من اهل دوزخم ار بی تو زنده شد که در بهشت نیارد خدایْ غمگینم ندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منی که بی وجود جهان نمی‌بینم چو روی دوست نبینی جهان ندیدن به شب فراق منه پیش بالینم ضرورت است که عهد وفا به سر برمت و گر جفا به سر آید هزار چندینم نه هاونم که بنالم به کوفتی از یار چو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینم بگرد بر سرم ای آسیای دور زمان به هر جفا که توانی که سنگ چو آمدمت تا چو ثنا گویم چو بکردی زبان تحسینم مرا پلنگ به سرپنجه اِی نگار نکشت تو می‌کشی به سر پنجهٔ نگارینم چو آهو بسوخت در تنگ برفت در همه آفاق بوی مُشکینم هنر بیار و زبان آوری مکن چه حاجت است بگوید شکر که ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/283 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش غلام کیست آن لعبت که ما را غلام کرد و حلقه در گوش پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد در چشمان من دوش نه هر وقتم به یاد خاطر آید که هرگز نمی‌گردد فراموش حلالش باد اگر بریزد که سر در پای او که بر دوش نصیحتگوی ما عقلی ندارد برو گو در صلاح کوش دهل از خلق پنهان نشاید کرد و آتش سرپوش بیا ای دوست ور دشمن ببیند چه کرد گو می‌بین و می‌جوش تو از ما فارغ و ما با تو همراه ز ما فریاد می‌آید تو خاموش حدیث حسن از دیگری پرس که در تو حیران است و مدهوش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/383 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈