eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا با تو چیزی در میان هست و گر نه روی در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی نشانی و گر غایب شوی در نشان هست به گفتن راست حسنت ولیکن گفت تا زبان هست ندانم قامتست آن یا قیامت که می‌گوید چنین سرو روان هست توان گفتن به مه مانی ولی ماه نپندارم چنین دهان هست بجز پیشت نخواهم سر نهادن اگر بالین نباشد آستان هست برو که کوی وصل جانان نه بازاریست کان جا قدر جان هست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/634 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که رحمت می‌نیاید بر منت آفرین بر جان و رحمت بر تنت قامتت گویم که و یا سخن یا آمدن یا رفتنت شرمش از روی تو باید آفتاب کاندرآید بامداد از روزنت حسن اندامت نمی‌گویم به خود حکایت می‌کند پیراهنت ای که سر تا پایت از خرمنست رحمتی کن بر گدای خرمنت ماه رویا مهربانی پیشه کن سیرتی چون صورت مستحسنت ای جمال کعبه رویی باز کن تا طوافی می‌کنم پیرامنت دست گیر این پنج روزم در حیات تا نگیرم در قیامت دامنت عزم دارم کز بیرون کنم و اندرون جان بسازم مسکنت درد با سنگدل گفتن چه سود باد سردی می‌دمم در آهنت گفتم از جورت بریزم گفت در گردنت گفتم آتش درزنم آفاق را گفت درنگیرد با منت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/594 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال عمر ضایع مکن ای که جهان می‌گذرد آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه گر بداند که چه بر خلق نهان می‌گذرد آخر ای دور زمان از سر لطف بر ما آی زمانی که زمان می‌گذرد صورت روی تو ای ماه چنانک صورت حال من از و بیان می‌گذرد تا دگر باد صبایی به چمن بازآید عمر می‌بینم و چون برق یمان می‌گذرد آتشی در به محبت زده‌ای دود آنست که وقتی به زبان می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/557 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود آن که در دامنش آویخته باشد خاری هرگزش گوشه خاطر به نرود سفر قبله درازست و مجاور با دوست روی در قبله معنی به بیابان نرود گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی اندرونت به و و ریحان نرود هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود صفت عاشق به درستی آنست که گرش سر برود از سر پیمان نرود به نصیحتگر می‌باید گفت برو ای که این درد به درمان نرود به ملامت نبرند از ما صورت نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن هیچ عیار نباشد که به زندان نرود گر همه شب غمش گفت شب به پایان رود و به پایان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/460 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمش بر که توان نهاد تا ز تو واستانمش قوت تو نیست زبان خامه را گرد در امید تو چند به سر دوانمش ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند آتش آن چنان نیست که وانشانمش هر که بپرسد ای فلان حال چگونه شد خون شد و دم به دم همی از مژه می‌چکانمش عمر من است زلف تو بو که دراز بینمش جان من است لعل تو بو که به لب رسانمش لذت وقت‌های قدر نداشت پیش من گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش نیست زمام کام در کف اختیار من گر نه اجل فرارسد همه وارهانمش تو گفته بود هان و آرزوی من بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش پنجه قصد دشمنان می‌نرسد به من وین که به لطف می‌کشد منع نمی‌توانمش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/392 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تا نقره باشد می‌فشانم تو را تا بوسه باشد می‌ستانم و گر فردا به زندان می‌برندم به نقد این ساعت اندر بوستانم جهان بگذار تا بر من سر آید که کام تو بودی از جهانم چه دامن‌های باشد در این باغ اگر چیزی نگوید باغبانم نمی‌دانستم از بخت همایون که سیمرغی فتد در آشیانم تو آموختی در شهر ما را بیا تا آن هم بر تو سخن‌ها دارم از دست تو در ولیکن در حضورت بی زبانم بگویم تا بداند دشمن و دوست که من مستی و مستوری ندانم مگو مراد برداشت اگر تو سنگدل من مهربانم اگر تو سرو سیمین تن بر آنی که از پیشم برانی من بر آنم که تا باشم خیالت می‌پرستم و گر رفتم سلامت می‌رسانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/289 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن کس که از او صبر محال است و سکونم بگذشت ده انگشت فروبرده به پرسید که چونی ز غم و درد جدایی گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد از دست زبان‌ها به تحمل چو ستونم مشنو که همه عمر جفا برده‌ام از کس جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم بیم است چو غم تو نویسم کآتش به قلم در فتد از سوز درونم آنان که مرا عاقل و هشیار کو تا بنویسند گواهی به جنونم شمشیر برآور که مرادم سر ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/285 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذار تا بگرییم چون ابر در کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران هر کو فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران با ساربان بگویید احوال آب چشمم تا بر شتر نبندد محمل به روز باران بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت گریان چو در قیامت چشم گناهکاران ای شب نشینان جانم به طاقت آمد از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران چندین که برشمردم از ماجرای اندوه نگفتم الا یک از هزاران به روزگاران مهری نشسته در بیرون نمی‌توان کرد الا به روزگاران چندت کنم حکایت این قدر کفایت باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/254 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی دیوِ بِه از حورِ گره‌پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر گوشه که باشد که تو بستانی با من کشتهٔ هجران بنشین تا مگر زنده شوم زآن روحانی گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند بامدادت که ببینند و من از حیرانی گرم از پیش برانی و به شوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی بندگان را نبود جز غم آزادی و من پادشاهی کنم ار بنده زین سخن‌های که غم توست خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی نفسی بنده‌نوازی کن و بنشین ار چند آتشی نیست که او را به دمی بنشانی سخن زنده‌دلان گوش کن از کشته چون زنده نباشد که تو در وی جانی این توانی که نیایی ز در باز لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/72 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود هر که مجموع نشستست پریشان نرود آن که در دامنش آویخته باشد خاری هرگزش گوشه خاطر به نرود سفر قبله درازست و مجاور با دوست روی در قبله معنی به بیابان نرود گر بیارند کلید همه درهای بهشت جان عاشق به تماشاگه رضوان نرود گر سرت مست کند بوی حقیقت روزی اندرونت به و و ریحان نرود هر که دانست که منزلگه معشوق کجاست مدعی باشد اگر بر سر پیکان نرود صفت عاشق به درستی آنست که گرش سر برود از سر پیمان نرود به نصیحتگر می‌باید گفت برو ای که این درد به درمان نرود به ملامت نبرند از ما صورت نقش بر سنگ نبشتست به طوفان نرود را عقل نمی‌خواست که بیند لیکن هیچ عیار نباشد که به زندان نرود گر همه شب غمش گفت شب به پایان رود و به پایان نرود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/460 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا تا نقره باشد می‌فشانم تو را تا بوسه باشد می‌ستانم و گر فردا به زندان می‌برندم به نقد این ساعت اندر بوستانم جهان بگذار تا بر من سر آید که کام تو بودی از جهانم چه دامن‌های باشد در این باغ اگر چیزی نگوید باغبانم نمی‌دانستم از بخت همایون که سیمرغی فتد در آشیانم تو آموختی در شهر ما را بیا تا آن هم بر تو سخن‌ها دارم از دست تو در ولیکن در حضورت بی زبانم بگویم تا بداند دشمن و دوست که من مستی و مستوری ندانم مگو مراد برداشت اگر تو سنگدل من مهربانم اگر تو سرو سیمین تن بر آنی که از پیشم برانی من بر آنم که تا باشم خیالت می‌پرستم و گر رفتم سلامت می‌رسانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/289 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا با تو چیزی در میان هست و گر نه روی در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی نشانی و گر غایب شوی در نشان هست به گفتن راست حسنت ولیکن گفت تا زبان هست ندانم قامتست آن یا قیامت که می‌گوید چنین سرو روان هست توان گفتن به مه مانی ولی ماه نپندارم چنین دهان هست بجز پیشت نخواهم سر نهادن اگر بالین نباشد آستان هست برو که کوی وصل جانان نه بازاریست کان جا قدر جان هست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/634 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد آن نه شخصی که جهانیست پر از لطف و کمال عمر ضایع مکن ای که جهان می‌گذرد آشکارا نپسندد دگر آن روی چو ماه گر بداند که چه بر خلق نهان می‌گذرد آخر ای دور زمان از سر لطف بر ما آی زمانی که زمان می‌گذرد صورت روی تو ای ماه چنانک صورت حال من از و بیان می‌گذرد تا دگر باد صبایی به چمن بازآید عمر می‌بینم و چون برق یمان می‌گذرد آتشی در به محبت زده‌ای دود آنست که وقتی به زبان می‌گذرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/557 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی دیوِ بِه از حورِ گره‌پیشانی آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان یا به هر گوشه که باشد که تو بستانی با من کشتهٔ هجران بنشین تا مگر زنده شوم زآن روحانی گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند بامدادت که ببینند و من از حیرانی گرم از پیش برانی و به شوخی نروم عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی بندگان را نبود جز غم آزادی و من پادشاهی کنم ار بنده زین سخن‌های که غم توست خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست صورت حال پراکنده‌دلان کی دانی نفسی بنده‌نوازی کن و بنشین ار چند آتشی نیست که او را به دمی بنشانی سخن زنده‌دلان گوش کن از کشته چون زنده نباشد که تو در وی جانی این توانی که نیایی ز در باز لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/72 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈